p3
p3
داشتم از مغازه بیرون میرفتم که یه دختر کوچولو با موهای دوگوشی و یه پیراهن سفید و پوست سفید داره با عروسکش بازی میکنه
بدون اینکه یکمم فکر کنم که انسانی اصلا اینجا نبود صداش زدم
_هی هی، دختر کوچولو، تو کی هستی؟ اینجا کجاست؟
بدون هیچ جوابی سریع در رفت خیلی دنبالش رفتم ولی اون انگار که سرعت جت داشت هرچی می دوییدم اون تندتر میشد نفسم گرفته بود پاهام دیگه نا نداشت تا اینکه وارد یه مغازه لباس فروشی شد یکم مکث کردم و نفس نفس زدم و بعد وارد مغازه شدم
_دختر کوچولو، دختر کوچولو، کجایی؟
هرجایی رو گشتم نبود، هرجایی...
نشستم یه جا و تو فکر فرو رفتم، اون کی بود؟ اینجا واقعا کجاست؟ و کلی سوال دیگه
که یه صدا از توی اتاق پرو اومد
سریع رفتم درو باز کردم که دیدم هیچی نیست، واقعا ترسیده بودم از طرفی دیگه مغزم ته کشیده بود همونجا نشستم و پاهامو تو شکمم جمع کردم و شروع کردم به گریه کردن
_آ. آخه چرا من؟
بعد از۴٠دقیقه گریم تموم شد ولی کامل زیر چشمام پف کرده بود
کاش بود که فقط میتونستم سوال بپرسم کاشکی حداقل اون دختره بود.
_شاید بتونم با یکی ارتباط برقرار بکنم
رفتم سمت تلفن و یه شماره شانسی گرفتم
با ناامیدی کامل منتظر موندم هیچکس جواب نده
که یکی جواب داد(علامتش:=)
=الو، سلام تو همتایی درسته؟
تو شک رفته بودم اخه یعنی چی؟ یعنی یکی هست؟ ولی فکرشو کردم فعلا بهتره از فرصتم استفاده کنم
_ا. ا. الو س. سلام ب. بله. ش. شما کی. هس. هستین؟
=فقط جوابتو دادم یه سری اطلاعات بهت بدم اینکه کیم دیگه مهم نیست
تو داخل یه دنیای موازی دیگه گیر افتاد
در این دنیای موازی فقط اجنه ها زندگی میکنن
اون دختر هم که دیدی یه جن بود
و چون تو اون چالش رو امتحان کردی الان تنها انسان اینجایی و احتمال داره به زودی اجنه ها بهت حمله کنن
توی این دنیای موازی هم تاریخ فرق میکنه
که یهو قطع کرد
_ی. یعنی چی؟ یعنی اجنه هاهم بهم حمله میکنن؟ چجور از اینجا در برم؟ و...
شرایط پارت بعد:
۷لایک
۱۴کامنت
داشتم از مغازه بیرون میرفتم که یه دختر کوچولو با موهای دوگوشی و یه پیراهن سفید و پوست سفید داره با عروسکش بازی میکنه
بدون اینکه یکمم فکر کنم که انسانی اصلا اینجا نبود صداش زدم
_هی هی، دختر کوچولو، تو کی هستی؟ اینجا کجاست؟
بدون هیچ جوابی سریع در رفت خیلی دنبالش رفتم ولی اون انگار که سرعت جت داشت هرچی می دوییدم اون تندتر میشد نفسم گرفته بود پاهام دیگه نا نداشت تا اینکه وارد یه مغازه لباس فروشی شد یکم مکث کردم و نفس نفس زدم و بعد وارد مغازه شدم
_دختر کوچولو، دختر کوچولو، کجایی؟
هرجایی رو گشتم نبود، هرجایی...
نشستم یه جا و تو فکر فرو رفتم، اون کی بود؟ اینجا واقعا کجاست؟ و کلی سوال دیگه
که یه صدا از توی اتاق پرو اومد
سریع رفتم درو باز کردم که دیدم هیچی نیست، واقعا ترسیده بودم از طرفی دیگه مغزم ته کشیده بود همونجا نشستم و پاهامو تو شکمم جمع کردم و شروع کردم به گریه کردن
_آ. آخه چرا من؟
بعد از۴٠دقیقه گریم تموم شد ولی کامل زیر چشمام پف کرده بود
کاش بود که فقط میتونستم سوال بپرسم کاشکی حداقل اون دختره بود.
_شاید بتونم با یکی ارتباط برقرار بکنم
رفتم سمت تلفن و یه شماره شانسی گرفتم
با ناامیدی کامل منتظر موندم هیچکس جواب نده
که یکی جواب داد(علامتش:=)
=الو، سلام تو همتایی درسته؟
تو شک رفته بودم اخه یعنی چی؟ یعنی یکی هست؟ ولی فکرشو کردم فعلا بهتره از فرصتم استفاده کنم
_ا. ا. الو س. سلام ب. بله. ش. شما کی. هس. هستین؟
=فقط جوابتو دادم یه سری اطلاعات بهت بدم اینکه کیم دیگه مهم نیست
تو داخل یه دنیای موازی دیگه گیر افتاد
در این دنیای موازی فقط اجنه ها زندگی میکنن
اون دختر هم که دیدی یه جن بود
و چون تو اون چالش رو امتحان کردی الان تنها انسان اینجایی و احتمال داره به زودی اجنه ها بهت حمله کنن
توی این دنیای موازی هم تاریخ فرق میکنه
که یهو قطع کرد
_ی. یعنی چی؟ یعنی اجنه هاهم بهم حمله میکنن؟ چجور از اینجا در برم؟ و...
شرایط پارت بعد:
۷لایک
۱۴کامنت
۵.۵k
۱۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.