پارت هشتاد نه غریبه آشنا
#پارت_هشتاد_نه #غریبه_آشنا
سهون:
تانیا و دونگهه اومدن...نشسته بودیم و داشتیم حرف میزدیم
دونگهه:خب تعریف کنید ببینم جریان سهون و یونا چی بود
بکهیون:اولش قرار بود من برم ولی سهون قبول کرد بجای من بره
دونگهه:یعنی به راحتی قبول کرد مدیر لی سومان
سوهو:نه من و ئونسو خیلی باهاش حرف زدیم گفت یا بکهیون یا سهون،ک سهون هم قبول کرد بره
دونگهه:آها چه مهربون
تانیا:خب حالا نظرت راجبهش چیه
سهون:غیر قابل تحمله...خیلییی غیر قابل تحمل
تانیا:تو که گفتی فوقالعاده است
سهون:شوخی کردم بابا
ئونسو رفت قهوه آورد پذیرایی کنه،رسید به چانیول
ئونسو:بفرما اوپا
چانیول:یادم نرفته ها تلافیشو سرت در میارم
یونسو:ایششششش تو ک مهربون بودی
چانیول:فعلا ک نمیشه بعدا به حسابت رسیدگی میکنم وروجک نیم وجبی
ئونسو:بروبابا
پذیرایی کرد رفت نشست پیش بکهیون...چند ساعت بعد بچه ها رفتن...همین ک رفتن معاون زنگ زد بهم
+بله بفرمایید
-قرار بعدی فردا شب رستوران راس ساعت 9
قطع کرد....اصلااا بوییی از شعور نبرده....
سوهو:چی شده پسر
+هیچی معاون بود قرار بعدی رو مشخص کرد
-خیلی لطف کردی بهشون
+خنده هاشون رو میبینم خوشحال میشم،سختی کشیدن تا تونستن کنار هم باشن...ئونسو اومد ههممون رو تغییر داد،دی او باهاش خیلی خوبه،پایه شیطنتای چانیول شده،بچه ها حرفای دلشون رو راحت بهش میگن بدون خجالت ئونسو هم با اینکه از ههممون کوچیک تره و خودمون باعث شدیم بیاد اینجا اما حرفاش واقعا به دل میشنه کمک میکنه بهمون...بکهیون هم که داداشمه عزیزمه
-خیلی مردی داداش،من برم بخوابم شب بخیر
+شب بخیر هیونگ
کاری از نویسنده گروه:@forough_wolf
#exo #Gharibeh_ashena
سهون:
تانیا و دونگهه اومدن...نشسته بودیم و داشتیم حرف میزدیم
دونگهه:خب تعریف کنید ببینم جریان سهون و یونا چی بود
بکهیون:اولش قرار بود من برم ولی سهون قبول کرد بجای من بره
دونگهه:یعنی به راحتی قبول کرد مدیر لی سومان
سوهو:نه من و ئونسو خیلی باهاش حرف زدیم گفت یا بکهیون یا سهون،ک سهون هم قبول کرد بره
دونگهه:آها چه مهربون
تانیا:خب حالا نظرت راجبهش چیه
سهون:غیر قابل تحمله...خیلییی غیر قابل تحمل
تانیا:تو که گفتی فوقالعاده است
سهون:شوخی کردم بابا
ئونسو رفت قهوه آورد پذیرایی کنه،رسید به چانیول
ئونسو:بفرما اوپا
چانیول:یادم نرفته ها تلافیشو سرت در میارم
یونسو:ایششششش تو ک مهربون بودی
چانیول:فعلا ک نمیشه بعدا به حسابت رسیدگی میکنم وروجک نیم وجبی
ئونسو:بروبابا
پذیرایی کرد رفت نشست پیش بکهیون...چند ساعت بعد بچه ها رفتن...همین ک رفتن معاون زنگ زد بهم
+بله بفرمایید
-قرار بعدی فردا شب رستوران راس ساعت 9
قطع کرد....اصلااا بوییی از شعور نبرده....
سوهو:چی شده پسر
+هیچی معاون بود قرار بعدی رو مشخص کرد
-خیلی لطف کردی بهشون
+خنده هاشون رو میبینم خوشحال میشم،سختی کشیدن تا تونستن کنار هم باشن...ئونسو اومد ههممون رو تغییر داد،دی او باهاش خیلی خوبه،پایه شیطنتای چانیول شده،بچه ها حرفای دلشون رو راحت بهش میگن بدون خجالت ئونسو هم با اینکه از ههممون کوچیک تره و خودمون باعث شدیم بیاد اینجا اما حرفاش واقعا به دل میشنه کمک میکنه بهمون...بکهیون هم که داداشمه عزیزمه
-خیلی مردی داداش،من برم بخوابم شب بخیر
+شب بخیر هیونگ
کاری از نویسنده گروه:@forough_wolf
#exo #Gharibeh_ashena
۸.۷k
۲۴ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.