part
part 93
سوفیا: اوکی مشکلی نیست
سوزومه: خیلی ممنون
سوفیا: برای چی فردا نمیای
سوزومه: اوم قرار برم ژاپن
سوفیا: برای دیدن مامان بزرگت
سوزومه: نه میخوام کارت نامزدیم رو براش ببرم
سوفیا: اوم عالیه
سوزومه: خب بعدامی بینمت
رفتم پیش دخترا
امیلی: شنیدی
سوزومه: چیو
امیلی: دربیت بدنی افتاده این زنگ
سوزومه: وات
امیلی: قرار با کلاس 3_4 یکی شیم
سوزومه: کلاسی که جنیور توشه نیست
امیلی: هستو مستر مدیسون هم تشریف دارن
سوزومه: نُو
امیلی: خوش بگذره
سوزومه: فقط این جلسست دیگه
امیلی: نُو بیبی تا پایان سال مهمونن
سوزومه: نُو
امیلی: بریم لباسامونو عوض کنیم
سوزومه: بریم
رفتیمو لباسامونو عوض کردیمو رفتم حیاط همه جم شده بودن ماهم رفتیم وارد جمشون شدیم که ابای موریسون اومدو چند دستمون کرد و دو تیم دو تیم تو یه مسابقه قرار داد خوشبختانه برام والیبال افتاد بعد یه ساعت مسابقه به همه استراحت داد رفتم روی یکی از نیمکتا نشستم تا نفس بگیرم که خر مگس معرکه اومدو ابمیوه رو طرفم دراز کرد
سوزومه: مرسی میل ندارم
از جام پاشدمو راه افتادم که گفت
دنیل: تابحال ندیدم خواهر برادرا با هم ازدواج کنن
سوزومه: پس تو انجمن عجایبت ثبتش کن تا یادت نره
دنیل: مسخره بازی در نیار میدونم داری به اجبار باهاش ازدواج میکنی
سوزومه: نمیدونستم بازرسم شدی هلن جون خبر داره
دنیل: رابطه منو هلن قرار دادی بود چرا نمیفهمی
سوزومه: چون نیاز نیست به اشخاص بی ارزشی مثل تو فک کنم تا بفهمم
دنیل: سوزومه بس کن دیگه فرصت دوباره دادن انقدر سخت
سوزومه: قبلانم گفتم اعتمادم بهت مثل روه در بدن میمونه که مال تو روح از بدن جدا شده
دنیل: پس میخوای به همین راحتی تصلیم بشیو با هاش ازدواج کنی
جنیور: مشکلی تو ازواجمون نمیبینم
دنیل: خودتو ننداز وسط هر سوپی
جنیور: یادت باشه گفتم: اوکیه تا وقتی که اموالم در خطر باشه
دنیل: اموال؟ خیلی خوش بینی. خر نیستم که نبینم داری وادار به ازدواجش میکنی
جنیور: پس خر نباشو ببین که قبل از تو تصاحبش کردم به هر قیمتی
سوزومه: بسه دیگه نمیخوام چیزی بشنوم
جنیور: اوکی پس بریم برات نوشیدنی بگیرم حتما تشنته
سوفیا: اوکی مشکلی نیست
سوزومه: خیلی ممنون
سوفیا: برای چی فردا نمیای
سوزومه: اوم قرار برم ژاپن
سوفیا: برای دیدن مامان بزرگت
سوزومه: نه میخوام کارت نامزدیم رو براش ببرم
سوفیا: اوم عالیه
سوزومه: خب بعدامی بینمت
رفتم پیش دخترا
امیلی: شنیدی
سوزومه: چیو
امیلی: دربیت بدنی افتاده این زنگ
سوزومه: وات
امیلی: قرار با کلاس 3_4 یکی شیم
سوزومه: کلاسی که جنیور توشه نیست
امیلی: هستو مستر مدیسون هم تشریف دارن
سوزومه: نُو
امیلی: خوش بگذره
سوزومه: فقط این جلسست دیگه
امیلی: نُو بیبی تا پایان سال مهمونن
سوزومه: نُو
امیلی: بریم لباسامونو عوض کنیم
سوزومه: بریم
رفتیمو لباسامونو عوض کردیمو رفتم حیاط همه جم شده بودن ماهم رفتیم وارد جمشون شدیم که ابای موریسون اومدو چند دستمون کرد و دو تیم دو تیم تو یه مسابقه قرار داد خوشبختانه برام والیبال افتاد بعد یه ساعت مسابقه به همه استراحت داد رفتم روی یکی از نیمکتا نشستم تا نفس بگیرم که خر مگس معرکه اومدو ابمیوه رو طرفم دراز کرد
سوزومه: مرسی میل ندارم
از جام پاشدمو راه افتادم که گفت
دنیل: تابحال ندیدم خواهر برادرا با هم ازدواج کنن
سوزومه: پس تو انجمن عجایبت ثبتش کن تا یادت نره
دنیل: مسخره بازی در نیار میدونم داری به اجبار باهاش ازدواج میکنی
سوزومه: نمیدونستم بازرسم شدی هلن جون خبر داره
دنیل: رابطه منو هلن قرار دادی بود چرا نمیفهمی
سوزومه: چون نیاز نیست به اشخاص بی ارزشی مثل تو فک کنم تا بفهمم
دنیل: سوزومه بس کن دیگه فرصت دوباره دادن انقدر سخت
سوزومه: قبلانم گفتم اعتمادم بهت مثل روه در بدن میمونه که مال تو روح از بدن جدا شده
دنیل: پس میخوای به همین راحتی تصلیم بشیو با هاش ازدواج کنی
جنیور: مشکلی تو ازواجمون نمیبینم
دنیل: خودتو ننداز وسط هر سوپی
جنیور: یادت باشه گفتم: اوکیه تا وقتی که اموالم در خطر باشه
دنیل: اموال؟ خیلی خوش بینی. خر نیستم که نبینم داری وادار به ازدواجش میکنی
جنیور: پس خر نباشو ببین که قبل از تو تصاحبش کردم به هر قیمتی
سوزومه: بسه دیگه نمیخوام چیزی بشنوم
جنیور: اوکی پس بریم برات نوشیدنی بگیرم حتما تشنته
- ۴.۵k
- ۱۴ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط