جنگل راز آلود

جنگل راز آلود
پارت ۸

جیمین:خب دیگه بیا راه بیوفتیم
ات:باشه
توراه اصلا باهم حرف نزدن

پرش به ۱ ساعت بعد

ات:خب باید دنبال چی بگردیم
جیمین...بگو وقتی خواب بودی چی دیدی

جیمین:ی گل دیدیم که سفید بود و بعد سیاهی و بعد ۲ روز بیدار شدم و بقیشم میدونی
ات:خب شاید اون گل رز سفید که دیدی نشونه باشه چون اینجا همه چیز سیاه و قرمزه میفهمی؟؟
جیمین :اوووههه درسته پس باید دنبالش بگردیم فقط دور اون گل درختی نبود باید ی همچین منطقه ای باشه
ات:بیا بگردیم
پرش زمانی بعد از گشتن
ات:وایییی خستمه
جیمین:منم همینطور
بیا چادر رو پهن کنیم
ات:باش
پرش بعد پهن کردن چادر

جیمین:خوب استراحت میکنیم برای فردا..... فقط ی چیز
ات:هومم
جیمین:رویت را به آنور نیز بگردان تا پیراهن خیش را عوض کنم
ات:🤣🤣🤣🤣چرا اینجوری حرف میزنی🤣🤣🤣... باوشههه
ات ویو
یعنی هنوز داره لباس عوض میکنه ای خوداااا گردن درد کرفتم
روم رو کردم اونور وووااااااههههههیییییی نزدیک بود جیغ بزنم اون پیرهن تنش نبود(منحرفا شلوار پاش بود بعدم چادر اندازه قد اونا بلنده و خیلی بزرگه میشه راحت توش ایستاد)
ولی خدایی چه کمر باریکی داشت و بازوهاش.....هییی ات تو چت شده
جیمین روشو کرد اینور ۵ مین داشتم یه بدن عضله ای سفیدش نگا میکردم نمی دونم چرا جیغم رفت هوا رومو کردم اونور گفتم

ات:ببخشید قصد بدی نداشتم فقط..

جیمین:هی اشکال نداره لازم نیس معذرت بخوای


شرطا:
لایک:۱۳