خاطرات یک آرمی فصل ۳ پارت آخر
خاطرات یک آرمی فصل ۳ پارت آخر
با درد چشامو باز کردم.
فضای اطرافم برام نا آشنا بود
+م..من کجام؟
_سلام خانوم دکتره!
با حیرت بهش نگاه کردم.
اه!!!! این که زوروئه خودمونه! صبر کن اینجا چیکار میکنه؟ صبر کن! من اینجا چیکار میکنم؟؟ نه آقا یکم دیگه هم صبر کن! چرا منو رو صندلی با طناب بسته؟؟؟ چرا...اه الان گرفتم
+تو منو گروگان گرفتی؟!
_نه.. چرا اینکارو کنم؟
+پس چرا دستامو بستی؟
_که باز مثه اون سری وول نخوری!
+من که متوجه نمیشم! من تو اتاق بودم داشتم با ته حرف میزدم بعد... عاممم بعدش.. نهههه! مگه میشه؟؟؟ اصلا بعدشو یادم نمیاد!
_اوهوم... قابل درکه!
+بازم کن!
با لحن شیطنت آمیزی:
_اه عزیزم، دقیقا کجا تو؟!
+اههه! پسره ی متجاوزه منحرف!
_من به تو تجاوز نکردم! هر چند... کاش یکم اون شب بهت سخت تر میگرفتم
+باهام چیکار داری؟!
_هیچی.. فقط یکم میخواستم باهات خاطره های قشنگ قشنگ درست کنم!
+اهههه! برو اون خاطره هاتو برا عمه ات درست کن!
_من آدمه بدی نیستم.. فقط دوسِت دارم، مگه عشق جرمه؟
+ای بابااا! هر کی از راه میاد عاشق مائه! بابا یکم به خودتون استراحت بدید! عشق یه طرفه مرگ آورهها!!
_اوهوم..
+صبر کن تو اصن کی هستی؟
_هه.. طاقت دیدن چهره ام رو داری!؟
+خب معلومه.. مگه صورتت ترسناکه؟
_باشه پس بذار راهنماییت کنم.. اوممم
+بدووو
_خب من یه آیدلم
+وااات! تو.. یه آیدلی؟؟
_آره.. ناقابله قشنگم!
+آآ تا حالا دیدمت؟
_آره.. بارها و بارها!
+خب.. عامم...
با چشمای خمارش نگام کرد و دستشو جلوی صورتش برد، نقاب رو از صورتش در آورد.
با چشمای متعجبم بهش نگاه کردم! ام..امکان نداره!!!!!
+تو...تو...
* پایان فصل ۳ *
.
.
.
.
.
با درد چشامو باز کردم.
فضای اطرافم برام نا آشنا بود
+م..من کجام؟
_سلام خانوم دکتره!
با حیرت بهش نگاه کردم.
اه!!!! این که زوروئه خودمونه! صبر کن اینجا چیکار میکنه؟ صبر کن! من اینجا چیکار میکنم؟؟ نه آقا یکم دیگه هم صبر کن! چرا منو رو صندلی با طناب بسته؟؟؟ چرا...اه الان گرفتم
+تو منو گروگان گرفتی؟!
_نه.. چرا اینکارو کنم؟
+پس چرا دستامو بستی؟
_که باز مثه اون سری وول نخوری!
+من که متوجه نمیشم! من تو اتاق بودم داشتم با ته حرف میزدم بعد... عاممم بعدش.. نهههه! مگه میشه؟؟؟ اصلا بعدشو یادم نمیاد!
_اوهوم... قابل درکه!
+بازم کن!
با لحن شیطنت آمیزی:
_اه عزیزم، دقیقا کجا تو؟!
+اههه! پسره ی متجاوزه منحرف!
_من به تو تجاوز نکردم! هر چند... کاش یکم اون شب بهت سخت تر میگرفتم
+باهام چیکار داری؟!
_هیچی.. فقط یکم میخواستم باهات خاطره های قشنگ قشنگ درست کنم!
+اهههه! برو اون خاطره هاتو برا عمه ات درست کن!
_من آدمه بدی نیستم.. فقط دوسِت دارم، مگه عشق جرمه؟
+ای بابااا! هر کی از راه میاد عاشق مائه! بابا یکم به خودتون استراحت بدید! عشق یه طرفه مرگ آورهها!!
_اوهوم..
+صبر کن تو اصن کی هستی؟
_هه.. طاقت دیدن چهره ام رو داری!؟
+خب معلومه.. مگه صورتت ترسناکه؟
_باشه پس بذار راهنماییت کنم.. اوممم
+بدووو
_خب من یه آیدلم
+وااات! تو.. یه آیدلی؟؟
_آره.. ناقابله قشنگم!
+آآ تا حالا دیدمت؟
_آره.. بارها و بارها!
+خب.. عامم...
با چشمای خمارش نگام کرد و دستشو جلوی صورتش برد، نقاب رو از صورتش در آورد.
با چشمای متعجبم بهش نگاه کردم! ام..امکان نداره!!!!!
+تو...تو...
* پایان فصل ۳ *
.
.
.
.
.
۱۹.۲k
۱۵ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.