پارت ۱۱
پارت ۱۱
رفتم تو اتاقش من:بالام رفتم سمت تختش سرش باند پیچی شده بود دستمو رو صورتش کشیدم من:بالام خواهش میکنم چشماتو باز کن م من غلط کردم بالام من عاشق توام فقط هیچ وقت اینو نفهمیدی اگه بهوش بیای قول میدم همه چیمو برات بدم همه چیمو گریه میکردم من جئون جونگ کوک بعد این همه وقت گریه میکردم اونم بخاطر کسی که الان جلو روم با این حال رو تخت بیمارستان افتاده من غرورمو براش کنار گذاشتم میدونم کلی ازم ضربه خورد با اون اتفاق دیشب لباشو بوسیدم همون موقع دکتر اومد دکتر:عا شما همراهشید من:بله دوست پسرشم میشه بگید کی خوب میشه دکتر:خوب اونو به موقع آوردن بیمارستان به سرش ضربه وارد شده و یکی از دندهاشم شکسته بود که عملش کردیم اومد چکش کرد که چشماشو باز من:بالام منو میبینی آره به من نگاه میکرد ولی حرفی نمیزد که گفت بالام:ت تو کی هستی با این حرفش انگار دنیا رو سرم خراب شد من:منو نمیشناسی جونگ کوکم بالام:جونگ کوک؟ من:د دکتر اون منو نمیشناسه دکتر:اون فراموشی گرفته ولی همیشگی نیست شاید یه هفته دوماه یا یه سال نگران نباشید اگه کمک کنید حافظش برمیگرده بالام:هی بهم بگو کی برگشتم طرفش من:عزیزم من دوست پسرتم جونگ کوک بالام:واقعا دوست پسرمی من:آره عزیزم بالام:چرا داری گریه میکنی هان من:هیچی دوست ندارم اینجوری ببینمت بالام:فکر نمیکردم یه دوست پسر جذاب داشته باشم خندم گرفت کاش همیشه همینطوری بودی ولی میدونم وقتی باز حافظت برگرده ازم متنفر میشی باز پس سعی میکنم واست بهترین باشم لباشو بوسیدم
سه روز گذشته بود که مرخص شد بردمش خونه که یه دفع همون دختره که فکر کنم سانا بود اومد طرفم سانا:هی تو من:مگه نگفتم از خونم برو بیرون بالام:کوک این کیه من:هیشکی عشقم یه هرزس سانا:تو مگه به من نگفتی من عشقتم من:کی گفتم عوضی با تو نبودم من فق تو رو با عشقم اشتباه گرفتم فهمیدی الانم گمشو بیرونننن رفت
از زبون خودم
من:چرا باید با من اشتباه میگرفتیش هان کوک:گوگولیه من من یکم مست بودم بعد اشتباهی اونو آوردم خونه من:دروغ نگو بهم کوک:آخه عزیزم چه دروغی دارم بهت بگم من عاشق توام لبامو محکم بوسید منم همراهیش کردم با چه لذتی لبامو مک میزد
رفتم تو اتاقش من:بالام رفتم سمت تختش سرش باند پیچی شده بود دستمو رو صورتش کشیدم من:بالام خواهش میکنم چشماتو باز کن م من غلط کردم بالام من عاشق توام فقط هیچ وقت اینو نفهمیدی اگه بهوش بیای قول میدم همه چیمو برات بدم همه چیمو گریه میکردم من جئون جونگ کوک بعد این همه وقت گریه میکردم اونم بخاطر کسی که الان جلو روم با این حال رو تخت بیمارستان افتاده من غرورمو براش کنار گذاشتم میدونم کلی ازم ضربه خورد با اون اتفاق دیشب لباشو بوسیدم همون موقع دکتر اومد دکتر:عا شما همراهشید من:بله دوست پسرشم میشه بگید کی خوب میشه دکتر:خوب اونو به موقع آوردن بیمارستان به سرش ضربه وارد شده و یکی از دندهاشم شکسته بود که عملش کردیم اومد چکش کرد که چشماشو باز من:بالام منو میبینی آره به من نگاه میکرد ولی حرفی نمیزد که گفت بالام:ت تو کی هستی با این حرفش انگار دنیا رو سرم خراب شد من:منو نمیشناسی جونگ کوکم بالام:جونگ کوک؟ من:د دکتر اون منو نمیشناسه دکتر:اون فراموشی گرفته ولی همیشگی نیست شاید یه هفته دوماه یا یه سال نگران نباشید اگه کمک کنید حافظش برمیگرده بالام:هی بهم بگو کی برگشتم طرفش من:عزیزم من دوست پسرتم جونگ کوک بالام:واقعا دوست پسرمی من:آره عزیزم بالام:چرا داری گریه میکنی هان من:هیچی دوست ندارم اینجوری ببینمت بالام:فکر نمیکردم یه دوست پسر جذاب داشته باشم خندم گرفت کاش همیشه همینطوری بودی ولی میدونم وقتی باز حافظت برگرده ازم متنفر میشی باز پس سعی میکنم واست بهترین باشم لباشو بوسیدم
سه روز گذشته بود که مرخص شد بردمش خونه که یه دفع همون دختره که فکر کنم سانا بود اومد طرفم سانا:هی تو من:مگه نگفتم از خونم برو بیرون بالام:کوک این کیه من:هیشکی عشقم یه هرزس سانا:تو مگه به من نگفتی من عشقتم من:کی گفتم عوضی با تو نبودم من فق تو رو با عشقم اشتباه گرفتم فهمیدی الانم گمشو بیرونننن رفت
از زبون خودم
من:چرا باید با من اشتباه میگرفتیش هان کوک:گوگولیه من من یکم مست بودم بعد اشتباهی اونو آوردم خونه من:دروغ نگو بهم کوک:آخه عزیزم چه دروغی دارم بهت بگم من عاشق توام لبامو محکم بوسید منم همراهیش کردم با چه لذتی لبامو مک میزد
۴۶.۰k
۰۸ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.