Chapter 2
Chapter 2
Lucky-bloody#
پارت ۲
×ازون طرف خانم
و به یه سمتی اشاره میکنه و توم کیفتو میزاری روی میز و میری سمت دسشویی،شیر ابو باز میکنی و اون تیکه لباستو میشوری و بعد با دستمال خشکش میکنی و چون مشکی بود چیزی دیده نمیشد،از دسشویی میای بیرون که میبینی همون میزبان یا آقای سئو داره میکروفون رو میگیره دستش،میری روی میز میشینی و نگاه میکنی ببینی چی میگه
~از اینکه دعوت من رو پذیرفتید تشکر میکنم،میدونم که همتون اینجا اومدین تا همسر آیندم رو بهتون معرفی کنم ولی متاسفانه مشکلی پیش اومده و ایشون نتونستن بیان،ازتون عذرخواهی میکنم.....فعلا از مهمونی لذت ببرید
و یه آهنگ پخش میشه و آقای سئو از روی صحنه میاد پایین و میره سمت کوک و در گوشش با قیافه جدی یچیزی میگه و میره سمت پله ها و بالا میره،کوک قیافش استرسی و ناراحت بنظر میومد و بعد اینکه در گوشش یچیزی گفت به تو نگاه کرد
حست میگفت اتفاق خوبی در انتظارت نیست چون قیافه کوک زیاد جالب بنظر نمیومد و زل زده بود به تو و بعد چند ثانیه اونم میره به سمت پله ها
زیاد این قضیه رو جدی نمیگیری و به بقیه که دارن با اهنگ میرقصن نگاه میکنی،بعد چند دقیقه کوک میاد سمتت
-دنبالم بیا
+کجا؟
-خودت میفهمی
دستتو میگیره و میبرت طبقه بالا و در یه اتاقو باز میکنه و تورو میبره تو و خودشم میاد تو،درو پشت سرتون میبنده
روتو میکنی به کوک
+چیکار داری؟
دیدی کوک دستاشو به هم قفل کرده و سرشو گرفته بالا و عین یه بادیگارد وایساده کنار در
~دوباره همو دیدیم خانم ا/ت
نگاه میکنی به پشت سرت و آقای سئو یا همون میزبان رو میبینی
+ا...او.....شما کارم داشتین؟
به میز تکیه داده بود و دستش تو جیبش بود،لبخند میزنه و میاد سمتت
~اوهوم....وقت داری که یکم باهات حرف بزنم؟
+اره....بفرمایید
لبخند میزنه و میشینه رو صندلی و اشاره میکنه به صندلی روبروش،توم میری و میشینی
+چه حرفی میخواستین بزنین؟
لبخند میزنه و به کوک نگاه میکنه
~به لطف جونگکوک الان تورو از نزدیک میبینم
+عا....اره اون منو آورد اینجا
حس خوبی به جو اینجا نداشتی
~شما همدیگرو اتفاقی دیدین؟
+اره...تقریبا....
لبخند میزنه و به تو نگاه میکنه
~اتفاقی نبود
چشاتو ریز میکنی و با دقت بیشتری نگاهش میکنی
+منظورتون....
~منظورم اینه از همون اول سفر....نه اشتباه کردم.....چند روز قبل از اینکه تصمیم بگیری بری سفر کوک داشت تعقیبت میکرد
روتو میکنی سمت کوک که سرشو انداخته پایین و دستاشو مشت کرده
+یعنی.....
~یعنی اینکه شما همو دیدین اتفاقی نبوده....
تکخند عصبی میزنی و به پایین نگاه میکنی و سعی میکنی خوب بنظر بیای
~اشتباه برداشت نکن،من بهش گفتم....اون فقط کاری که بهش سپرده شده بود رو انجام داد
آب دهنتو قورت میدی و به صورت میزبان نگاه میکنی.....
🍃🗿
Lucky-bloody#
پارت ۲
×ازون طرف خانم
و به یه سمتی اشاره میکنه و توم کیفتو میزاری روی میز و میری سمت دسشویی،شیر ابو باز میکنی و اون تیکه لباستو میشوری و بعد با دستمال خشکش میکنی و چون مشکی بود چیزی دیده نمیشد،از دسشویی میای بیرون که میبینی همون میزبان یا آقای سئو داره میکروفون رو میگیره دستش،میری روی میز میشینی و نگاه میکنی ببینی چی میگه
~از اینکه دعوت من رو پذیرفتید تشکر میکنم،میدونم که همتون اینجا اومدین تا همسر آیندم رو بهتون معرفی کنم ولی متاسفانه مشکلی پیش اومده و ایشون نتونستن بیان،ازتون عذرخواهی میکنم.....فعلا از مهمونی لذت ببرید
و یه آهنگ پخش میشه و آقای سئو از روی صحنه میاد پایین و میره سمت کوک و در گوشش با قیافه جدی یچیزی میگه و میره سمت پله ها و بالا میره،کوک قیافش استرسی و ناراحت بنظر میومد و بعد اینکه در گوشش یچیزی گفت به تو نگاه کرد
حست میگفت اتفاق خوبی در انتظارت نیست چون قیافه کوک زیاد جالب بنظر نمیومد و زل زده بود به تو و بعد چند ثانیه اونم میره به سمت پله ها
زیاد این قضیه رو جدی نمیگیری و به بقیه که دارن با اهنگ میرقصن نگاه میکنی،بعد چند دقیقه کوک میاد سمتت
-دنبالم بیا
+کجا؟
-خودت میفهمی
دستتو میگیره و میبرت طبقه بالا و در یه اتاقو باز میکنه و تورو میبره تو و خودشم میاد تو،درو پشت سرتون میبنده
روتو میکنی به کوک
+چیکار داری؟
دیدی کوک دستاشو به هم قفل کرده و سرشو گرفته بالا و عین یه بادیگارد وایساده کنار در
~دوباره همو دیدیم خانم ا/ت
نگاه میکنی به پشت سرت و آقای سئو یا همون میزبان رو میبینی
+ا...او.....شما کارم داشتین؟
به میز تکیه داده بود و دستش تو جیبش بود،لبخند میزنه و میاد سمتت
~اوهوم....وقت داری که یکم باهات حرف بزنم؟
+اره....بفرمایید
لبخند میزنه و میشینه رو صندلی و اشاره میکنه به صندلی روبروش،توم میری و میشینی
+چه حرفی میخواستین بزنین؟
لبخند میزنه و به کوک نگاه میکنه
~به لطف جونگکوک الان تورو از نزدیک میبینم
+عا....اره اون منو آورد اینجا
حس خوبی به جو اینجا نداشتی
~شما همدیگرو اتفاقی دیدین؟
+اره...تقریبا....
لبخند میزنه و به تو نگاه میکنه
~اتفاقی نبود
چشاتو ریز میکنی و با دقت بیشتری نگاهش میکنی
+منظورتون....
~منظورم اینه از همون اول سفر....نه اشتباه کردم.....چند روز قبل از اینکه تصمیم بگیری بری سفر کوک داشت تعقیبت میکرد
روتو میکنی سمت کوک که سرشو انداخته پایین و دستاشو مشت کرده
+یعنی.....
~یعنی اینکه شما همو دیدین اتفاقی نبوده....
تکخند عصبی میزنی و به پایین نگاه میکنی و سعی میکنی خوب بنظر بیای
~اشتباه برداشت نکن،من بهش گفتم....اون فقط کاری که بهش سپرده شده بود رو انجام داد
آب دهنتو قورت میدی و به صورت میزبان نگاه میکنی.....
🍃🗿
۹.۳k
۲۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.