Chapter 2
Chapter 2
Lucky-bloody#
پارت ۳
آب دهنتو قورت میدی و به صورت میزبان نگاه میکنی
+خب....برای چی فرستادینش تا منو تعقیب کنه؟
لبخندش گشاد تر میشه و به جلو خم میشه
~بزار اول چیزای دیگرو روشن کنیم
اخم ریز از سر کنجکاوی میزنی و گوش میدی
~اول از همه....من بهش گفتم تورو آماده کنه و بیاره اینجا،اون فروشگاهی که لباستو ازش گرفتیم مال منه پس....
+پس شما شریک کاری من بودید؟
سرشو تکون میده
~درسته.....ولی اینجا داستان تموم نمیشه،تو....چیزی از بچگیت یادته؟
+نه....چطور؟
~خب طبیعیه.....اینکه چجوری از ایران به کره اومدی رو چطور؟
+اونم یادم نیست.....چیرو میخواید بگید؟
تکیه میده به صندلی
~خب....اگر بخوام همچیزو از اول توضیح بدم زمان میبره.....مهمونا تا الان حتما متوجه غیبت من شدن.....بقیه سوالا رو از کوک بپرس...بهت جواب میده
بلند میشه و دستشو میزاره رو شونه کوک و آروم در گوشش میگه
~کارت خوب بود
و چندبار به شونش میزنه و میره بیرون
به کوک نگاه میکنی و میری سمتش
+اون راست میگفت؟
-من....معذرت میخوام
لبخند میزنی و سعی میکنی خوب بنظر بیای
+عیب نداره....تقصیر تو نیست....ولی چرا تعقیبم میکردی؟
-قضیش واقعا طولانیه
+گوش میدم
-بزار از دوران بچگیت شروع کنم،اینکه تو چیزی یادت نمیاد عادیه،من چیز دقیقی نمیدونم ولی تا جایی که میدونم بابای میزبان اینجا یعنی همون کسی که گفت من تورو تعقیب کنم بهش گفته هواسش به تو باشه
+الان کجاست؟
-مرده....
+او....
-ببین....تو همونجور که میدونی سیستم ایمنی بدنت با انسانای دیگه فرق میکنه....انگار از وقتی بدنیا اومدی همین بوده
+خب
-و سازمان اطلاعات اینو فهمیده بود.....
+عو...
-اونا ظاهرا این بیماری رو پیشبینی کرده بودن و ازونجایی که بابای سئو تو سازمان اطلاعات بوده اینو متوجه میشه که دارن دنبال درمانش میگردن،اون موقع بابای تو با بابای سئو رفیقای صمیمی بودن،سازمان اطلاعات از بدنیا اومدن تو با خبر میشه،حتی اینکه خونت با بقیه فرق میکنه هم میفهمه و دنبالت میگرده،بابای سئو به بابای تو اخطار میده که تورو به یه جای دور بفرسته تا جونت در خطر نباشه،بابای توهم هم شناسنامه و هم گروه خونیتو تغییر میده و میفرستت تو ایران
+پ-پس من....درواقع تو کره بدنیا اومدم؟
-نه....تو توی ونکوور بدنیا اومدی،پدرتم همونجا بود ولی برای حفظ جونت میفرستت ایران و همه مشخصاتت رو تغییر میده تا پیدات نکنن
+چه بلایی سر بابا و مامانم میاد؟
-بعد اینکه تورو میفرسته ایران افراد سازمان اطلاعات میان دم خونه پدر مادرت تا دنبال تو بگردن ولی وقتی تورو پیدا نمیکنن و میبینن که پدر مادرت دارن مقاومت میکنن میکشنشون.......
🍃🗿
Lucky-bloody#
پارت ۳
آب دهنتو قورت میدی و به صورت میزبان نگاه میکنی
+خب....برای چی فرستادینش تا منو تعقیب کنه؟
لبخندش گشاد تر میشه و به جلو خم میشه
~بزار اول چیزای دیگرو روشن کنیم
اخم ریز از سر کنجکاوی میزنی و گوش میدی
~اول از همه....من بهش گفتم تورو آماده کنه و بیاره اینجا،اون فروشگاهی که لباستو ازش گرفتیم مال منه پس....
+پس شما شریک کاری من بودید؟
سرشو تکون میده
~درسته.....ولی اینجا داستان تموم نمیشه،تو....چیزی از بچگیت یادته؟
+نه....چطور؟
~خب طبیعیه.....اینکه چجوری از ایران به کره اومدی رو چطور؟
+اونم یادم نیست.....چیرو میخواید بگید؟
تکیه میده به صندلی
~خب....اگر بخوام همچیزو از اول توضیح بدم زمان میبره.....مهمونا تا الان حتما متوجه غیبت من شدن.....بقیه سوالا رو از کوک بپرس...بهت جواب میده
بلند میشه و دستشو میزاره رو شونه کوک و آروم در گوشش میگه
~کارت خوب بود
و چندبار به شونش میزنه و میره بیرون
به کوک نگاه میکنی و میری سمتش
+اون راست میگفت؟
-من....معذرت میخوام
لبخند میزنی و سعی میکنی خوب بنظر بیای
+عیب نداره....تقصیر تو نیست....ولی چرا تعقیبم میکردی؟
-قضیش واقعا طولانیه
+گوش میدم
-بزار از دوران بچگیت شروع کنم،اینکه تو چیزی یادت نمیاد عادیه،من چیز دقیقی نمیدونم ولی تا جایی که میدونم بابای میزبان اینجا یعنی همون کسی که گفت من تورو تعقیب کنم بهش گفته هواسش به تو باشه
+الان کجاست؟
-مرده....
+او....
-ببین....تو همونجور که میدونی سیستم ایمنی بدنت با انسانای دیگه فرق میکنه....انگار از وقتی بدنیا اومدی همین بوده
+خب
-و سازمان اطلاعات اینو فهمیده بود.....
+عو...
-اونا ظاهرا این بیماری رو پیشبینی کرده بودن و ازونجایی که بابای سئو تو سازمان اطلاعات بوده اینو متوجه میشه که دارن دنبال درمانش میگردن،اون موقع بابای تو با بابای سئو رفیقای صمیمی بودن،سازمان اطلاعات از بدنیا اومدن تو با خبر میشه،حتی اینکه خونت با بقیه فرق میکنه هم میفهمه و دنبالت میگرده،بابای سئو به بابای تو اخطار میده که تورو به یه جای دور بفرسته تا جونت در خطر نباشه،بابای توهم هم شناسنامه و هم گروه خونیتو تغییر میده و میفرستت تو ایران
+پ-پس من....درواقع تو کره بدنیا اومدم؟
-نه....تو توی ونکوور بدنیا اومدی،پدرتم همونجا بود ولی برای حفظ جونت میفرستت ایران و همه مشخصاتت رو تغییر میده تا پیدات نکنن
+چه بلایی سر بابا و مامانم میاد؟
-بعد اینکه تورو میفرسته ایران افراد سازمان اطلاعات میان دم خونه پدر مادرت تا دنبال تو بگردن ولی وقتی تورو پیدا نمیکنن و میبینن که پدر مادرت دارن مقاومت میکنن میکشنشون.......
🍃🗿
۹.۶k
۲۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.