فیک درد عشق
فیک درد عشق
پارت هفده
۱ سال بعد
تقریبا یک سال از ازدواجمون میگذره
توی این چند سال فکر نکنم کلا دو کلمه با هم حرف زده باشیم
مدرسه هم که سال پیش تموم شد و من تک تنها توی خونه منتظر برگشتنش از سر کار میبودم ولی هیچ خبری ازش نبود
بعضی اوقات ساعت ۱ یا ۲ شب میومد خونه
شرکت پدر ا/ت
(علامت پدر ا/ت¥)
(علامت تهیونگ∆)
¥ سلام جناب کیم خوش اومدید
∆ ممنون
¥ میخواستم در رابطه با شرکتمون باهاتون صحبت کنم
∆ میشنوم
¥ می خواستم که اگر میشه لطفا باهامون همکاری کنید
اگر به این روال پیش بریم تا چند سال اینده ورشکست میشیم
∆ خب چه کاری از دستم برمیاد
¥ گفتم که اگر میشه شماهم عضوی از هیئت مدیره ی شکرت و سهامدار ها بشید
∆ پس درخواست شما این بود؟
جناب کیم کمی فکرتون رو بکار بندازید
تا ۱۵ سال پیش شرکت کیم سونگ یکی از بزرگترین و مهم ترین شرکت ها توی کل دنیا بود اون موقع کی شرکت رو اداره میکرد
¥ پدرم
∆ افرین به هوش بالاتون ولی از اون موقع تا الان که شما رئیس شرکت شدید
شرکت کیم سونگ حتی جزو ۱۰ تا شرکت برتر توی کره هم نیست
این نشون دهنده ی چیه؟
¥ خب الان شما دارید میگید که من نمی تونم از پس اداره کردن شرکت بر بیام درسته؟
∆ درسته
اما فکرش رو بکنید
دخترتون اگر بجای شما بیاد مطمئنا وضعیت شرکت از فرش به عرش میرسه
¥ ولی شما از کجا میدونید دخترم شایستگی این مقام رو داره؟
∆ قربان من سر خود که نظر نمیدم حتما چیزی رو میدونم که دارم این رو پیشنهاد میکنم
اگر دخترتون سر کار بیاد
قول میدم که تا اخر پای این شرکت بمونم و کمکتون کنم
¥ ولی اون هنوز توانایی انجام وظایف شرکت رو نداره اصلا شما میدونید چند سالشه؟
∆ مهم نیست
یاد میگره
از من به شما نصیحت این بهترین کاره
البته هرجور خودتون صلاح میدونید این شرکت مال شماست
فعلا من میرم ولی فکراتون رو بکنید
∆ با اجازه
____
∆ زنگ بزنید به جانگ
...چشم قربان
∆ بهش بگو داخل رستوران ...... میبینمش
....حتما فقط چه ساعتی
∆ هشت و نیم بکو در رابطه با جئونه
....بله
_____
ا/ت
ساعت سه و نیم بعد از ظهر بود
یکم نودل فوری درست کردم و رفتم سمت تلویزیون تا یکم سریال نگاه کنم
همین که تلویزیون رو روشن کردم
تلفنم زنگ خورد
رفتم سمتش که به شماره ی ناشناس بود
با تردید جواب دادم که با صدای پدرم مواجه شدم
¥ تا ۲ ساعت دیگه میام اونجا
- برای چی؟
¥ اومدم میفهمی
¥ باشه
یعنی چه کاری داشت ؟
نکنه میخواد دوباره بلایی سرم بیاره
هوف بیخیال
به فیلم دیدنم ادامه دادم تا اینکه زنگ خونه به صدا در اومد
پارت هفده
۱ سال بعد
تقریبا یک سال از ازدواجمون میگذره
توی این چند سال فکر نکنم کلا دو کلمه با هم حرف زده باشیم
مدرسه هم که سال پیش تموم شد و من تک تنها توی خونه منتظر برگشتنش از سر کار میبودم ولی هیچ خبری ازش نبود
بعضی اوقات ساعت ۱ یا ۲ شب میومد خونه
شرکت پدر ا/ت
(علامت پدر ا/ت¥)
(علامت تهیونگ∆)
¥ سلام جناب کیم خوش اومدید
∆ ممنون
¥ میخواستم در رابطه با شرکتمون باهاتون صحبت کنم
∆ میشنوم
¥ می خواستم که اگر میشه لطفا باهامون همکاری کنید
اگر به این روال پیش بریم تا چند سال اینده ورشکست میشیم
∆ خب چه کاری از دستم برمیاد
¥ گفتم که اگر میشه شماهم عضوی از هیئت مدیره ی شکرت و سهامدار ها بشید
∆ پس درخواست شما این بود؟
جناب کیم کمی فکرتون رو بکار بندازید
تا ۱۵ سال پیش شرکت کیم سونگ یکی از بزرگترین و مهم ترین شرکت ها توی کل دنیا بود اون موقع کی شرکت رو اداره میکرد
¥ پدرم
∆ افرین به هوش بالاتون ولی از اون موقع تا الان که شما رئیس شرکت شدید
شرکت کیم سونگ حتی جزو ۱۰ تا شرکت برتر توی کره هم نیست
این نشون دهنده ی چیه؟
¥ خب الان شما دارید میگید که من نمی تونم از پس اداره کردن شرکت بر بیام درسته؟
∆ درسته
اما فکرش رو بکنید
دخترتون اگر بجای شما بیاد مطمئنا وضعیت شرکت از فرش به عرش میرسه
¥ ولی شما از کجا میدونید دخترم شایستگی این مقام رو داره؟
∆ قربان من سر خود که نظر نمیدم حتما چیزی رو میدونم که دارم این رو پیشنهاد میکنم
اگر دخترتون سر کار بیاد
قول میدم که تا اخر پای این شرکت بمونم و کمکتون کنم
¥ ولی اون هنوز توانایی انجام وظایف شرکت رو نداره اصلا شما میدونید چند سالشه؟
∆ مهم نیست
یاد میگره
از من به شما نصیحت این بهترین کاره
البته هرجور خودتون صلاح میدونید این شرکت مال شماست
فعلا من میرم ولی فکراتون رو بکنید
∆ با اجازه
____
∆ زنگ بزنید به جانگ
...چشم قربان
∆ بهش بگو داخل رستوران ...... میبینمش
....حتما فقط چه ساعتی
∆ هشت و نیم بکو در رابطه با جئونه
....بله
_____
ا/ت
ساعت سه و نیم بعد از ظهر بود
یکم نودل فوری درست کردم و رفتم سمت تلویزیون تا یکم سریال نگاه کنم
همین که تلویزیون رو روشن کردم
تلفنم زنگ خورد
رفتم سمتش که به شماره ی ناشناس بود
با تردید جواب دادم که با صدای پدرم مواجه شدم
¥ تا ۲ ساعت دیگه میام اونجا
- برای چی؟
¥ اومدم میفهمی
¥ باشه
یعنی چه کاری داشت ؟
نکنه میخواد دوباره بلایی سرم بیاره
هوف بیخیال
به فیلم دیدنم ادامه دادم تا اینکه زنگ خونه به صدا در اومد
۳۵۶
۳۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.