فراموشی پارت ۷
فراموشی پارت ۷
دیانا:با خودم گفتم این بچه منه!من کی انقدر بزرگ شدم بیتا بدو بدو اومد بغلم و گفت:سلام مامانی جونم
ارسلان:دیانا داشت گریه میکرد
رفتم پیشش نشستم گفتم دیانا
دیدم جواب نداد!
بغلش کردم گفتم عشقم بازم هیچی نگفت
۱۵min
بیتا
مامان و بابام خوابیده بودن با تبلتم یک عکس ازشون گرفتم و
رفتم بالا پیش عمه پانیذ
مهمان داشت خاله رومینا و خاله مدیسا بودن
مدیسا:این بچه ارسلااااااانههههه؟
رومینا:اره
مدیسا:کثافتت چقدر بچش قشنگهههه
پانیذ:به عمش رفته
مدیسا:اره ۳ بار
بیتا:سلام خاله رومینا(مظلوم )
رومینا:سلامم جوجم خوبی
بیتا:عمهه فردا سالگرد اشنایی مامان بابامه میخام خودم براشون کیک درست کنم جشن بگیریم به همه هم بگیم بیان
مدیسا:خب منم بیام کمکتتت قشنگم؟
بیتا:نه به خاله سارا و خاله ستایش میگم
مدیسا: برات دس درست کنم
بیتا:ارهه ژله دوشت دالم(مظلومیت بچمم)
مدیساا:اخه من قربون اون ژله گفتنت بشم مادر
بیتا:عمه بیا
عکس مامان بابامو نشونشون دادم همشون مردن از خنده
دستمو گذاشتم رو کمرم دهنمو کج کردم
گفتم:کجاش خنده دار بود خووو(بچگونه)
عمه پانیذ گفت:..
دیانا:با خودم گفتم این بچه منه!من کی انقدر بزرگ شدم بیتا بدو بدو اومد بغلم و گفت:سلام مامانی جونم
ارسلان:دیانا داشت گریه میکرد
رفتم پیشش نشستم گفتم دیانا
دیدم جواب نداد!
بغلش کردم گفتم عشقم بازم هیچی نگفت
۱۵min
بیتا
مامان و بابام خوابیده بودن با تبلتم یک عکس ازشون گرفتم و
رفتم بالا پیش عمه پانیذ
مهمان داشت خاله رومینا و خاله مدیسا بودن
مدیسا:این بچه ارسلااااااانههههه؟
رومینا:اره
مدیسا:کثافتت چقدر بچش قشنگهههه
پانیذ:به عمش رفته
مدیسا:اره ۳ بار
بیتا:سلام خاله رومینا(مظلوم )
رومینا:سلامم جوجم خوبی
بیتا:عمهه فردا سالگرد اشنایی مامان بابامه میخام خودم براشون کیک درست کنم جشن بگیریم به همه هم بگیم بیان
مدیسا:خب منم بیام کمکتتت قشنگم؟
بیتا:نه به خاله سارا و خاله ستایش میگم
مدیسا: برات دس درست کنم
بیتا:ارهه ژله دوشت دالم(مظلومیت بچمم)
مدیساا:اخه من قربون اون ژله گفتنت بشم مادر
بیتا:عمه بیا
عکس مامان بابامو نشونشون دادم همشون مردن از خنده
دستمو گذاشتم رو کمرم دهنمو کج کردم
گفتم:کجاش خنده دار بود خووو(بچگونه)
عمه پانیذ گفت:..
۲.۸k
۰۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.