فراموشی پارت

فراموشی پارت ۵
ارسلان
بیتارو بردم خونه خودم وارد پارکینگ که شدیم بیتا دستش از دست من ول شد و دویید سمت دیانا و گفت:سلامممم مامانییی:))))
دیانا گیج خیره شده بود ب بیتا و زمزمه کرد:
این کوچولو چقدر قیافش شبیه منه؛
درست میگفت!انگار دیانارو بچه کردن
لب زدم:
ببخشید ی لحظه تشریف میارید این طرف
بیتا بابا برو پیش عمه پانیذ خونست پرهامم اورده بدو
.......................
دیانا:بفرمایید اقای کاشی در خدمتم
ارسلان:ببینید خانم رحیمی شما قبلا فراموشی گرفتید در جریان هستین دیه
دیانا:بله چطور
ارسلان: خب پس اصن ب این فک کردی که وقتی فراموشی گرفتی ی شوهر و ی بچه داشتی(با بغض و داد) اصن ب این فک کردی که ینفر دلش پر میزنه دوباره موهاشو نوازش کنی
دیدگاه ها (۰)

فراموشی پارت ۶دیانا:متوجه نمیشم چی میگیدارسلان :خب لعنتی ی ن...

فراموشی پارت ۷ دیانا:با خودم گفتم این بچه منه!من کی انقدر بز...

فراموشی پارت ۴سارا:الاغ طرف یادش نمیومد اسمش چیه بیتارو یادش...

فراموشیمنشیرفتم و دختررو را دادم داخل #دیانا رفتم داخل و داد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط