ازدواج اجباری♥ p10
ات: یه مشکل
ته: چی؟
ات: من هیونجین رو چیکار کنم
ته: هیچ کار
ات: خب باشه من خوابم میاد میخوابم
ته: منم میخوابم
ات: بازم رو تخت من؟
ته: نه روسر تو اره دیگه
ات: ایشش باشه
خوابیدن
پرش زمانی به فردا ویو ات
از خواب یدار شدم یدم تهیونگ بازم لخته خدایاا منو خیار کن امروز روز عروسی بود با اینکه عروسیمه اصلا ذوق ندارم بلند شدم رفتم دستشویی امدم دیدم که ته هنوز خوابه به من چه رفتم دوش بگیرم بعد 10مین دور خودم حوله پیچوندم امدم بیرون که دیدم تهیونگ بیداره
ات: روتو کن اون ور پسره هیز
ته: به من چه خودت امدی بیرون
ات: برگشت حموم
ات: من یادم رفت لباس بردارم لباسمو از تو کمد بده
ته: چه رنگیه؟
ات: همون تاب شلوار خرسی
ته: اوکی ولی چیز هم میخوای؟
ات: چیز؟
ته: چیزدیگه
ات: مثل ادم حرف بزن خب
ته: سوتین رو میگم
ات: چقدر رکی تو نه نمیخوام دارم اینجا
ته: بابا من که گفتم چیز ایش بگیرش
ات: دستت دردکنه
ته: خواهش.. وایسا ببنم دردکنه؟
ات: هه خنگی چقدر
ات لباسشو پوشید امد بیرون
ات: کی حوصله داره مو خوش کنه ولش کن بریم صبحونه بخوریم
ته: بزلر من خشک کنم
ات: دربرابرش چیزی نمیدم
ته: خیلی خب نده
ته مو های ات رو با سشوار خشک کرد رفتن پایین
م، ا: عه بیدار شدین
ات: هوم
م، ت: بیایین صبحونه بخورین بعد پسرم ات روببر اریشگاه
ویوته
دیدم بابام داره بهم با چشش علامت میده دستمو دور کمر ات کنم بعد کلشو ببوسم(خدایی از کجا فهمید رو نمیدونم😂) ایی الان وقتش نیست
که مامانم حرف زد
ویو ات
داشتیم حرف میزدیم که ته دستشو دور کمرم حلقه کرد بعد کلمو بوسید
ات: چیزی شده عزیزم(نگاه ترسناک)
ته: ها نه بریم صبحونه خوریم
صبحونه خوردن رفتن سوار ماشین شدن
ات: خب چرا سر صبحی کرم ریختی؟
ته: بابام گفت
ات: کی گفت من نفهمیدم
ته: به من چه انگار خیلی دوس دارم
رسیدن به ارایشگاه
ات: بهت زنگ میزنم بردار راستی درسته عروسیمون الکیه ولی دوست دارم خوب باشه پس این گلو بخر عکسشو نشون داد
ته: اوکی
رفت
ویو 3ساعت بعد
آرایشگر: خب خانم تموم
ات:...
آرایشگر: خانم خوابیدی (خنده)
ات: هاچی نه نه وای این منم چقدر خوشگل شدم ممنون
آرایشگر: خواهش میکنم انجام وظیفه بود خب به همسرتون زنگ بزنید بیاد
ات: اوکی
ات زنگ زد
ته: بله
ات: کارم تموم شد بیا
ته: من خیلی وقته بیرون اریشگام بیا بیرون
ات: اوکی امدم
ویو ته
گوشی رو قط کردم که دیدم ات داره میاد وای چقدر خوشگل شده وای خدای من چی زر میزنی شبیه عن شده ات با دستش دستگیره رو نشون داد
ته: ای وای یادم رفت درو براش باز کنم
ته: امدم امدم
پیاده شد
ات: عنتر درسته ازدواجمون اجباریه اما جلو مردم یکم ابرو داری کن گاو
ته: باشه ببخشید بیا سوار شو(عکس لباس هاشون رو گذاشتم)
ادامه دارد..
حمایت کنید🥺♥
17لایک
17کامنت
ته: چی؟
ات: من هیونجین رو چیکار کنم
ته: هیچ کار
ات: خب باشه من خوابم میاد میخوابم
ته: منم میخوابم
ات: بازم رو تخت من؟
ته: نه روسر تو اره دیگه
ات: ایشش باشه
خوابیدن
پرش زمانی به فردا ویو ات
از خواب یدار شدم یدم تهیونگ بازم لخته خدایاا منو خیار کن امروز روز عروسی بود با اینکه عروسیمه اصلا ذوق ندارم بلند شدم رفتم دستشویی امدم دیدم که ته هنوز خوابه به من چه رفتم دوش بگیرم بعد 10مین دور خودم حوله پیچوندم امدم بیرون که دیدم تهیونگ بیداره
ات: روتو کن اون ور پسره هیز
ته: به من چه خودت امدی بیرون
ات: برگشت حموم
ات: من یادم رفت لباس بردارم لباسمو از تو کمد بده
ته: چه رنگیه؟
ات: همون تاب شلوار خرسی
ته: اوکی ولی چیز هم میخوای؟
ات: چیز؟
ته: چیزدیگه
ات: مثل ادم حرف بزن خب
ته: سوتین رو میگم
ات: چقدر رکی تو نه نمیخوام دارم اینجا
ته: بابا من که گفتم چیز ایش بگیرش
ات: دستت دردکنه
ته: خواهش.. وایسا ببنم دردکنه؟
ات: هه خنگی چقدر
ات لباسشو پوشید امد بیرون
ات: کی حوصله داره مو خوش کنه ولش کن بریم صبحونه بخوریم
ته: بزلر من خشک کنم
ات: دربرابرش چیزی نمیدم
ته: خیلی خب نده
ته مو های ات رو با سشوار خشک کرد رفتن پایین
م، ا: عه بیدار شدین
ات: هوم
م، ت: بیایین صبحونه بخورین بعد پسرم ات روببر اریشگاه
ویوته
دیدم بابام داره بهم با چشش علامت میده دستمو دور کمر ات کنم بعد کلشو ببوسم(خدایی از کجا فهمید رو نمیدونم😂) ایی الان وقتش نیست
که مامانم حرف زد
ویو ات
داشتیم حرف میزدیم که ته دستشو دور کمرم حلقه کرد بعد کلمو بوسید
ات: چیزی شده عزیزم(نگاه ترسناک)
ته: ها نه بریم صبحونه خوریم
صبحونه خوردن رفتن سوار ماشین شدن
ات: خب چرا سر صبحی کرم ریختی؟
ته: بابام گفت
ات: کی گفت من نفهمیدم
ته: به من چه انگار خیلی دوس دارم
رسیدن به ارایشگاه
ات: بهت زنگ میزنم بردار راستی درسته عروسیمون الکیه ولی دوست دارم خوب باشه پس این گلو بخر عکسشو نشون داد
ته: اوکی
رفت
ویو 3ساعت بعد
آرایشگر: خب خانم تموم
ات:...
آرایشگر: خانم خوابیدی (خنده)
ات: هاچی نه نه وای این منم چقدر خوشگل شدم ممنون
آرایشگر: خواهش میکنم انجام وظیفه بود خب به همسرتون زنگ بزنید بیاد
ات: اوکی
ات زنگ زد
ته: بله
ات: کارم تموم شد بیا
ته: من خیلی وقته بیرون اریشگام بیا بیرون
ات: اوکی امدم
ویو ته
گوشی رو قط کردم که دیدم ات داره میاد وای چقدر خوشگل شده وای خدای من چی زر میزنی شبیه عن شده ات با دستش دستگیره رو نشون داد
ته: ای وای یادم رفت درو براش باز کنم
ته: امدم امدم
پیاده شد
ات: عنتر درسته ازدواجمون اجباریه اما جلو مردم یکم ابرو داری کن گاو
ته: باشه ببخشید بیا سوار شو(عکس لباس هاشون رو گذاشتم)
ادامه دارد..
حمایت کنید🥺♥
17لایک
17کامنت
۲۴.۶k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.