عاشقانه مرگبار
عاشقانه مرگبار
p11.
_ خوب سوال اول تو کی هستی ؟
@ من جونگکوک 😀
_ بی مزه منظورم اینه که تو چی هستی چرا روز اول و که اومدم تو قرار داد باید بهت از خونم میدادم و الان چرا اینجوری کردی و داری به جای قهوه اینو میخوری که اصلا هم شبیه شربت آلبالو یا شراب نیست
@ 😅😅آها بزار آروم بگم من ... یه .... خون...
_ خون اشامی ؟؟؟!!!!😧
@ خب اره
_ َااَاَاَ چه باحال یه خون اشام واقعی !!!!
چه حسی داره ؟ چه جوریه ؟ خون خوشمزس؟ ( سریع و با هیجان میگه )
@ دوست داری خودت تجربش کنی ؟
_ ها ؟ چیییییی!؟ واقعا ؟ میشه ؟
@ میدونستی وقتی به خود واقعیت تبدیل میشی خیلی کیوت میشی ؟ :)
ات خودش رو جمع و جور میکنه و با حالت جدی میگه
_ و دیونه
@ چی ؟ 😄 ( با خنده )
_ جیا میگه وقتی خودم باشم یه دیونه ی خنگ بامزه میشم تو هم اینجوری فکر می کنی ؟
@ کاملا باهاش موافقم
* ولی من که خنگ نیستم 😔* ( تو دلش میگه )
@ چرا یکم هستی
_ ها ؟؟؟؟
@ 😅😅دیدی !
_ تو ذهنم رو خوندی؟!!
@ خوب شنیدم
_ یااا تو نباید این کارو کنی !
@ اولن دست خودم نیست می شنوم دومن خیلی حال میده چرا نکنم ؟
_ اذیت کردن من حال میده ؟؟؟
@ اره تازه کجاشو دیدی !
_ چی.... چییی
@ آفرین حداقل اینو سریع گرفتی
_ میشه سوال اخرم بپرسم ؟
@ بپرس
_ تو عاشق شدی ؟
@ چی ؟
_ عشق رو تجربه کردی ؟
@ اره فکر کنم ....
_ کیه
@ این شد دوتا سوال ها !!!
_ خوب بگو دیگه
ویو ادمین
کوک بلند شد و دستاش رو گذاشت روی میز دو طرف ات و سرش رو آورد نزدیک
@ ظرفیتش رو داری؟
_ ه..ها..
@ ظرفیت عشق مرگبار منو داری ؟
_ ت...تو....چی
@ من ۵ ساله منتظرم
_ چی ؟؟
@ درسته ، تو یادت نمیاد ولی کسی که تو رو از دست روح قصر نجات داد و کاری کرد بتونی تو این قلعه زندگی کنی من بودم اون خون رو هم واسه همین ازت گرفتم آوردمت نه واسه کار واسه خانومی کردن ، من تمام شب تورو می دیدم دلم میخواست بیام پیشت ولی نمیتونستم پس حالا میشه پذیرای عشق من باشی ؟ ( من میپذیرم بیا 😫)
_ وا..واقعا !!
ادامه دارد ....
ایده ها تون رو برام بفرستید استفاده کنم واسه پارت بعد ایده هام ته کشیده
حمایت ♡
p11.
_ خوب سوال اول تو کی هستی ؟
@ من جونگکوک 😀
_ بی مزه منظورم اینه که تو چی هستی چرا روز اول و که اومدم تو قرار داد باید بهت از خونم میدادم و الان چرا اینجوری کردی و داری به جای قهوه اینو میخوری که اصلا هم شبیه شربت آلبالو یا شراب نیست
@ 😅😅آها بزار آروم بگم من ... یه .... خون...
_ خون اشامی ؟؟؟!!!!😧
@ خب اره
_ َااَاَاَ چه باحال یه خون اشام واقعی !!!!
چه حسی داره ؟ چه جوریه ؟ خون خوشمزس؟ ( سریع و با هیجان میگه )
@ دوست داری خودت تجربش کنی ؟
_ ها ؟ چیییییی!؟ واقعا ؟ میشه ؟
@ میدونستی وقتی به خود واقعیت تبدیل میشی خیلی کیوت میشی ؟ :)
ات خودش رو جمع و جور میکنه و با حالت جدی میگه
_ و دیونه
@ چی ؟ 😄 ( با خنده )
_ جیا میگه وقتی خودم باشم یه دیونه ی خنگ بامزه میشم تو هم اینجوری فکر می کنی ؟
@ کاملا باهاش موافقم
* ولی من که خنگ نیستم 😔* ( تو دلش میگه )
@ چرا یکم هستی
_ ها ؟؟؟؟
@ 😅😅دیدی !
_ تو ذهنم رو خوندی؟!!
@ خوب شنیدم
_ یااا تو نباید این کارو کنی !
@ اولن دست خودم نیست می شنوم دومن خیلی حال میده چرا نکنم ؟
_ اذیت کردن من حال میده ؟؟؟
@ اره تازه کجاشو دیدی !
_ چی.... چییی
@ آفرین حداقل اینو سریع گرفتی
_ میشه سوال اخرم بپرسم ؟
@ بپرس
_ تو عاشق شدی ؟
@ چی ؟
_ عشق رو تجربه کردی ؟
@ اره فکر کنم ....
_ کیه
@ این شد دوتا سوال ها !!!
_ خوب بگو دیگه
ویو ادمین
کوک بلند شد و دستاش رو گذاشت روی میز دو طرف ات و سرش رو آورد نزدیک
@ ظرفیتش رو داری؟
_ ه..ها..
@ ظرفیت عشق مرگبار منو داری ؟
_ ت...تو....چی
@ من ۵ ساله منتظرم
_ چی ؟؟
@ درسته ، تو یادت نمیاد ولی کسی که تو رو از دست روح قصر نجات داد و کاری کرد بتونی تو این قلعه زندگی کنی من بودم اون خون رو هم واسه همین ازت گرفتم آوردمت نه واسه کار واسه خانومی کردن ، من تمام شب تورو می دیدم دلم میخواست بیام پیشت ولی نمیتونستم پس حالا میشه پذیرای عشق من باشی ؟ ( من میپذیرم بیا 😫)
_ وا..واقعا !!
ادامه دارد ....
ایده ها تون رو برام بفرستید استفاده کنم واسه پارت بعد ایده هام ته کشیده
حمایت ♡
۷.۸k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.