عاشقانه مرگبار
عاشقانه مرگبار
p10.
مچ دستم رو گرفت و از جاش بلند شد وقتی برگشت و به چشمام نگاه کرد تازه فهمیدم چه بلایی قراره سرم بیاد ...
چشماش رنگ خون گرفته بود و دندوناش تیز شده بودن اومد نزدیک و منم هی عقب تر رفتم تا به دیوار خوردم انقدر ترسیده بودم که خوردن قلبم به قفسه سینم رو حس میکردم انگشتام یخ کرده بود و به لرزش افتاده بود هرچی صداش کردم ، بهش ضربه زدم ، هیچ تغیری نمی کرد و فقط به گردنم خیره شده بود دیگه نتونستم اشک هام رو نگه دارم و فقط سرم رو انداختم پایین از یه طرف غرورم بهم اجازه نمی داد التماسش کنم ولی از یه طرف پای جونم وسط بود ....
_ ترو....ترو خدا ....لطفا هق بس کن
ویو جونگکوک .
با بوی خون گرم دوباره اتش خون انسان تو بدنم جون گرفت این موضوع خیلی وقت ها دست خودم نبود یه اتش بود یه آدم دیگه که نمی فهمید اونی که کنارشه کیه و فقط به خونش فکر میکرد
با شنیدن صداش تلاش میکردم برگردم وقتی به گریه افتاد دلم میخواست بغلش کنم اما اگه نزدیک تر میشدم دیگه اون ذره امیدی هم که داشتم کور میشد .....
تونستم ...تونستم برای اولین بار خودم رو کنترل کنم وقتی چشمام رو باز کردم با دیدنش قلبم تیر کشید دیگه نتونستم ....با تمام وجودم بقلش کردم و دستم رو روی سرش کشیدم
ویو ات
دیگه از زندگی ناامید شدم و فقط اشک می ریختم اتاق اونقدر دور بود که اگه صدا هم میکردم کسی نمی شنید
اما همون لحظه یه چشمام رو بستم و آماده درد شدم توی اغوش گرمی فرو رفتم دلم نمی خواست بیام بیرون پس منم متقابل با تمام قدرت بقلش کردم و آروم اشک ریختم و از نوازش سرم توسط یه خون اشام لذت می بردم
دقایقی هین جوری سپری شد و کلی سوال تو سرم می چرخید و باید براشون جوابی پیدا میکردم یعنی اون هم پذیرای عشق شده یا باز هم قراره خواب رو ازم بگیره ؟ آیا منم میتونم بهش اعتماد کنم ؟
@ خوشت اومده ؟
_ دوسته از بغل کردن بدم میاد ولی ....
هیچی ببخشید جونگکو...ارباب من دیگه میرم و ممنون بابت لطفتون....
@ ولی چی ؟؟؟ ( با حالت عصبی مچ دستش رو می کشه سمت خودش )
......_
@ جواب بده !
_ ولی مال تو فرق داره لذت بخشه ارومم میکنه دوسش دارم
با لبخند و لحن آرومی جوابی داد
@ بازم میخوای ؟ :)
_ چی؟
@ سوال واضحی پرسیدم
_ ا...اره اما شما ار...ارباب منید
@ دیگه نیازی نیست به بگی ارباب از اسم خودم بیشتر خوشم میاد 😁
_ ممنون واقعا برام سخت بود
@ اونوقت چرا برات سخت بود ؟
_ یه بسه دیگه اونی که مغزش داره از پر بودن سوال میترکه منم تو چرا ازم بازجویی میکنی ؟؟؟؟
@ بپرس خب
_ واقعااااااااا
@ اره
( بلندش میکنه و میزارتش روی میز و خودش هم میشه رو صندلی و با یه لبخند کوچیک حالت انتظار میگیره و سرش رو خم میکنه )
ادامه دارد ....
۳ تا لایک رو داره دیگه مگه نه ؟ 🙃
p10.
مچ دستم رو گرفت و از جاش بلند شد وقتی برگشت و به چشمام نگاه کرد تازه فهمیدم چه بلایی قراره سرم بیاد ...
چشماش رنگ خون گرفته بود و دندوناش تیز شده بودن اومد نزدیک و منم هی عقب تر رفتم تا به دیوار خوردم انقدر ترسیده بودم که خوردن قلبم به قفسه سینم رو حس میکردم انگشتام یخ کرده بود و به لرزش افتاده بود هرچی صداش کردم ، بهش ضربه زدم ، هیچ تغیری نمی کرد و فقط به گردنم خیره شده بود دیگه نتونستم اشک هام رو نگه دارم و فقط سرم رو انداختم پایین از یه طرف غرورم بهم اجازه نمی داد التماسش کنم ولی از یه طرف پای جونم وسط بود ....
_ ترو....ترو خدا ....لطفا هق بس کن
ویو جونگکوک .
با بوی خون گرم دوباره اتش خون انسان تو بدنم جون گرفت این موضوع خیلی وقت ها دست خودم نبود یه اتش بود یه آدم دیگه که نمی فهمید اونی که کنارشه کیه و فقط به خونش فکر میکرد
با شنیدن صداش تلاش میکردم برگردم وقتی به گریه افتاد دلم میخواست بغلش کنم اما اگه نزدیک تر میشدم دیگه اون ذره امیدی هم که داشتم کور میشد .....
تونستم ...تونستم برای اولین بار خودم رو کنترل کنم وقتی چشمام رو باز کردم با دیدنش قلبم تیر کشید دیگه نتونستم ....با تمام وجودم بقلش کردم و دستم رو روی سرش کشیدم
ویو ات
دیگه از زندگی ناامید شدم و فقط اشک می ریختم اتاق اونقدر دور بود که اگه صدا هم میکردم کسی نمی شنید
اما همون لحظه یه چشمام رو بستم و آماده درد شدم توی اغوش گرمی فرو رفتم دلم نمی خواست بیام بیرون پس منم متقابل با تمام قدرت بقلش کردم و آروم اشک ریختم و از نوازش سرم توسط یه خون اشام لذت می بردم
دقایقی هین جوری سپری شد و کلی سوال تو سرم می چرخید و باید براشون جوابی پیدا میکردم یعنی اون هم پذیرای عشق شده یا باز هم قراره خواب رو ازم بگیره ؟ آیا منم میتونم بهش اعتماد کنم ؟
@ خوشت اومده ؟
_ دوسته از بغل کردن بدم میاد ولی ....
هیچی ببخشید جونگکو...ارباب من دیگه میرم و ممنون بابت لطفتون....
@ ولی چی ؟؟؟ ( با حالت عصبی مچ دستش رو می کشه سمت خودش )
......_
@ جواب بده !
_ ولی مال تو فرق داره لذت بخشه ارومم میکنه دوسش دارم
با لبخند و لحن آرومی جوابی داد
@ بازم میخوای ؟ :)
_ چی؟
@ سوال واضحی پرسیدم
_ ا...اره اما شما ار...ارباب منید
@ دیگه نیازی نیست به بگی ارباب از اسم خودم بیشتر خوشم میاد 😁
_ ممنون واقعا برام سخت بود
@ اونوقت چرا برات سخت بود ؟
_ یه بسه دیگه اونی که مغزش داره از پر بودن سوال میترکه منم تو چرا ازم بازجویی میکنی ؟؟؟؟
@ بپرس خب
_ واقعااااااااا
@ اره
( بلندش میکنه و میزارتش روی میز و خودش هم میشه رو صندلی و با یه لبخند کوچیک حالت انتظار میگیره و سرش رو خم میکنه )
ادامه دارد ....
۳ تا لایک رو داره دیگه مگه نه ؟ 🙃
۶.۵k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.