درحالی که سرشو گذاشت روی میزش و چشماشو هاله ای از اشک پوش

درحالی که سرشو گذاشت روی میزش و چشماشو هاله ای از اشک پوشوند زمزمه کرد:
عروسک قشنگ من سفید پوشیده

تو قبر آروم و خاکیش تنها خوابیده

دخترک من چشماتو وا کن

مامان اومده واسه من ناز کن

عروسک قشنگ من خیلی زود رفتی

زودتر از پیشه مامانه خوشگلت رفتی

عروسک قشنگ من سفید پوشیده

لایه کفن تویه قبر سردش خوابیده 

🚶 🏻 ‍♀️⚰
پ.ن:
اینم خونه ی تنهایی های من:)
دیدگاه ها (۵)

#پارت_۹۶ #آخرین_تکه_قلبم نویسنده izeinabii آهو:سعی کردم لبخن...

#پارت_۹۷ #آخرین_تکه_قلبم نویسنده izeinabii آهو:همین طور که ب...

به کسایی ارزش دادیم کهما رو بی ارزش میدونستنما وسیله دستگرمی...

#پارت_۹۵ #آخرین_تکه_قلبم نویسنده izeinabii نیما:خیلی آرام بخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط