★ʟᴀᴡʟᴇꜱsʟᴀᴡʏᴇʀ★
★ʟᴀᴡʟᴇꜱsʟᴀᴡʏᴇʀ★
Part:¹⁹
جیمین:ا.ت؟
ا.ت: اره جونگ کوک تو دوست خوبمون بودی حالا چرا مارو یادت نمیاد؟؟(حالت استرس)
کوک: راستش اون جوری که جیمین هیونگ بهم گفته دوسال پیش....
(فلش بک به دوسال پیش)
(جیمین ویو)
‹تو خونه نشسته بودم و داشتم پرونده هارو چک میکردم که دیدم گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود جواب دادم
جیمین:, الو؟؟
پرستار: سلام شما پارک جیمین هستین؟
جیمین: کارتون؟
پرستار: دوستتون جئون جونگکوک بر اثر تصادف (ایشالا من پیش مرگ بچم بشم) به بیمارستان ما منتقل شده
جیمین: چییی کدوم بیمارستان ؟
...
با عجله داشتم میرفتم که رسیدم
جیمین: اتاق عمل .. جئون جونگکوک کدوم اتاق عمله؟
....
خیلی نگران بودم که دیدم ا.ت زنگ زده اگه بهش میگفتم مطمئنم نگران میشد نمیگه که جونگ کوک رو دوست داره اما من که میتونم بفهمم برای همین قطع کردم که یهو دکتر اومد بیرون
👩⚕️: همراه حئون جونگ کوک؟
جیمین: اها بله من هستم خانم دکتر چه اتفاقی واسه دوستم افتاده؟
👩⚕️: ضربه شدیدی به مغزش خورده(ایشالا من بمیرم) برای همین فراموشی گرفته
جیمین: ینی چی؟ باشه چقدر طول میکشه خوب بشه
👩⚕️: اگه شاید بتونه کسی که دوستش داشته باشه و خاطره ی خوبی باهاش داشته باشه شاید بتونه کمک کنه حافظه اش برگرده
جیمین: ممنونم
(پایان ویو و فلش بک)
ا.ت: اهااا پس که اینطور (استرس و نگران)
جیمین: حالا که دیر وقته برید و استراحت کنید ا.ت اتاق مهمان هم به بورا نشون بده خودت و یول هم پیش هم بخوابید
کوک: اسم پسرت یوله؟ چقدر اسمش اشناست(نگاه سوالی)
ا.ت: هاا؟ خب ممکنه قبلا هم شنیده باشیش
کوک: هوم شب بخیر
Part:¹⁹
جیمین:ا.ت؟
ا.ت: اره جونگ کوک تو دوست خوبمون بودی حالا چرا مارو یادت نمیاد؟؟(حالت استرس)
کوک: راستش اون جوری که جیمین هیونگ بهم گفته دوسال پیش....
(فلش بک به دوسال پیش)
(جیمین ویو)
‹تو خونه نشسته بودم و داشتم پرونده هارو چک میکردم که دیدم گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود جواب دادم
جیمین:, الو؟؟
پرستار: سلام شما پارک جیمین هستین؟
جیمین: کارتون؟
پرستار: دوستتون جئون جونگکوک بر اثر تصادف (ایشالا من پیش مرگ بچم بشم) به بیمارستان ما منتقل شده
جیمین: چییی کدوم بیمارستان ؟
...
با عجله داشتم میرفتم که رسیدم
جیمین: اتاق عمل .. جئون جونگکوک کدوم اتاق عمله؟
....
خیلی نگران بودم که دیدم ا.ت زنگ زده اگه بهش میگفتم مطمئنم نگران میشد نمیگه که جونگ کوک رو دوست داره اما من که میتونم بفهمم برای همین قطع کردم که یهو دکتر اومد بیرون
👩⚕️: همراه حئون جونگ کوک؟
جیمین: اها بله من هستم خانم دکتر چه اتفاقی واسه دوستم افتاده؟
👩⚕️: ضربه شدیدی به مغزش خورده(ایشالا من بمیرم) برای همین فراموشی گرفته
جیمین: ینی چی؟ باشه چقدر طول میکشه خوب بشه
👩⚕️: اگه شاید بتونه کسی که دوستش داشته باشه و خاطره ی خوبی باهاش داشته باشه شاید بتونه کمک کنه حافظه اش برگرده
جیمین: ممنونم
(پایان ویو و فلش بک)
ا.ت: اهااا پس که اینطور (استرس و نگران)
جیمین: حالا که دیر وقته برید و استراحت کنید ا.ت اتاق مهمان هم به بورا نشون بده خودت و یول هم پیش هم بخوابید
کوک: اسم پسرت یوله؟ چقدر اسمش اشناست(نگاه سوالی)
ا.ت: هاا؟ خب ممکنه قبلا هم شنیده باشیش
کوک: هوم شب بخیر
۶.۶k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.