★ʟᴀᴡʟᴇꜱsʟᴀᴡʏᴇʀ★
★ʟᴀᴡʟᴇꜱsʟᴀᴡʏᴇʀ★
Part:²⁰
(ا.ت ویو)
وقتی در زدم از کسی که درو باز کردم متعجب شدم و با جواباش بیشتر راستش ناراحت شدم ولی واقعا میخواستم بعدا درباره یول بهش بگم ولی میترسم میترسم ازم متنفر بشه یا پسرمو ازم بگیره راستش من جونگ کوکو دوست دارم اما اون دوستم نداره پسرمو بغل کردم و چشمام روهم رفت و خوابیدم
(صبح ویو هیچکس)
(ویو راوی: ا.ت بلند شد و رفت پایین و دید همه خوابیدن برای همین صبحانه درست کرد)
کوک: اوو بیداری؟
ا.ت: ها اره(یکم بعد از دیدن کوک استرس گرفت و قلبش تند زد)
کوک: امم میگم ا.ت
ا.ت: با منی؟ اره دیگه با منی مگه چند تا ا.ت هست(خنده ضایع)
کوک: هوم میگم چند سالته؟
ا.ت: 23
کوک: هوم منم 26 سالمه
ا.ت: میدونم ۱۰ شهریور هم بدنیا اومدی(خنده)
کوک: تو از کجا میدونی؟
ا.ت: ها من؟ اوو معلومه چون دوست صمیمی دیگه
کوک: اها
یول: ماماااا
ا.ت: یول پسرم کی بیدار شدی
کوک: سلام جوجو
یول: سلام پاپا
ا.ت: یول پسرم به کوکنگو بابا
یول: نمیخواممم
کوک: اشکال نداره بچس اما پدرش بدش نمیاد؟
ا.ت: پدرش اینجا نیست، یول پسرم بیا صبحانه بخور
جیمین و بورا: وایسین ماهم بیایم
(۵مین بعد)
ا.ت: راستی داداش من کار ندارم اینجا نمیتونم بدون کار بمونم
جیمین: اووو
کوک: میشه بپرسم چه مدرکی داری؟
ا.ت: وکالت وکیلم
کوک: اوو وکیل کوچولو ☺️
ا.ت: چی گفتی؟ گ... گ...گفتی وکیل کوچولو ؟؟
کوک: اوهوم چون شبیه بچه هایی چرا ؟ بدت میاد؟
ا.ت: ها؟ اره بدم میاد
کوک: پس وکیل کوچولو 😂
ا.ت: ....
Part:²⁰
(ا.ت ویو)
وقتی در زدم از کسی که درو باز کردم متعجب شدم و با جواباش بیشتر راستش ناراحت شدم ولی واقعا میخواستم بعدا درباره یول بهش بگم ولی میترسم میترسم ازم متنفر بشه یا پسرمو ازم بگیره راستش من جونگ کوکو دوست دارم اما اون دوستم نداره پسرمو بغل کردم و چشمام روهم رفت و خوابیدم
(صبح ویو هیچکس)
(ویو راوی: ا.ت بلند شد و رفت پایین و دید همه خوابیدن برای همین صبحانه درست کرد)
کوک: اوو بیداری؟
ا.ت: ها اره(یکم بعد از دیدن کوک استرس گرفت و قلبش تند زد)
کوک: امم میگم ا.ت
ا.ت: با منی؟ اره دیگه با منی مگه چند تا ا.ت هست(خنده ضایع)
کوک: هوم میگم چند سالته؟
ا.ت: 23
کوک: هوم منم 26 سالمه
ا.ت: میدونم ۱۰ شهریور هم بدنیا اومدی(خنده)
کوک: تو از کجا میدونی؟
ا.ت: ها من؟ اوو معلومه چون دوست صمیمی دیگه
کوک: اها
یول: ماماااا
ا.ت: یول پسرم کی بیدار شدی
کوک: سلام جوجو
یول: سلام پاپا
ا.ت: یول پسرم به کوکنگو بابا
یول: نمیخواممم
کوک: اشکال نداره بچس اما پدرش بدش نمیاد؟
ا.ت: پدرش اینجا نیست، یول پسرم بیا صبحانه بخور
جیمین و بورا: وایسین ماهم بیایم
(۵مین بعد)
ا.ت: راستی داداش من کار ندارم اینجا نمیتونم بدون کار بمونم
جیمین: اووو
کوک: میشه بپرسم چه مدرکی داری؟
ا.ت: وکالت وکیلم
کوک: اوو وکیل کوچولو ☺️
ا.ت: چی گفتی؟ گ... گ...گفتی وکیل کوچولو ؟؟
کوک: اوهوم چون شبیه بچه هایی چرا ؟ بدت میاد؟
ا.ت: ها؟ اره بدم میاد
کوک: پس وکیل کوچولو 😂
ا.ت: ....
۵.۰k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.