part 71
part 71
ات
باید خودم دست به کار بشم چاریی دیگی ندارم جعون جونکوک باید تقاص کاراتو پس بدی فقد کافیه به حرفام گوشم بده تویه اوتاقم نشسته بودم و به تاجه تخت تکیه داده بودم که جونکوک وارده اوتاق شد سکوت کرده بود و هیچی نمی گفت اومد جلو سینی غذا رو جلوم رویه تخت گذاشت
جونکوک : بخور
ات : اینو ببرش من نمیخورمش
بعد از حرفش روشو برگردوند جونکوک عصبانی شد
جونکوک : ات عصبانیم نکن غذا تو بخور مگرنه بد میشه برات
ات : اصلا نمیخورمش دست از سرم بردار
جونکوک بهم نزدیک شد تا این حد که رویه تخت دراز کشیدم اونم روم خیمه زد لحظه ای چشم تو چشم شدیم
ات : جونکوک برو کنار
حتی به حرفم گوش هم نمیکرد صورتش رو نزدیک گردنم کرد و شروع به کیس مارک دار کرد
ات : جونکوک درد داره نکن
جونکوک سرشو از تو گرنم بیرون کرد
جونکوک : بگو ببینم غذا رو میخوری یا نه
ات : باشه غذا رو میخورم
جونکوک از روم بلند شد و رویه تخت نشستم
جونکوک جلوم زانو زد و دستشو گذاشت رویه شکمم
جونکوک : کوچولویه بابایی من میرم بیرون مامانی رو ازیت نکنی
بعد از حرفش بلند شد
جونکوک : همشون بخور
بعد از حرفش از اوتاق خارج شد
ات : اوف گردنم درد گرفت پسره عوضی
شروع به خوردن غذا کردم
بعد از خودنش از رویه تخت بلند شدم و تویه آیینه به گردنم نگاه کردم
ات : الکی نبود که انقدر درد میکرد
ویو شب
جلویه پنج وایستاده بودم، که ماشین جونکوک نمایان شد
ات : اوف اومد باید این کارو بکنم
بعد از چند مین جونکوک وارده اتاق شد
ات : خوش اومدی
جونکوک از این رفتارم شکه شد
جونکوک : چشیده سرت خورده به جایی
ات : نه چرا اینجوری میگی
جونکوک : تو ازم متنفر بودی چی شد که انقدر خوب شدی
ات: تصمیم گرفتم که ببخشمت
جونکوک
شکه بهش نگاه میکردم آخه چطور ممکنه کسی که انقدر ازم متنفر بود یهو منو ببخشه
ات: کجایی چرا چیزی نمیگی
جونکوک
رفتم نزدیک ات و هر دو دستاشو تویه دستام گرفتم و تویه و تو چشمام زل زدم و گفتم
بهت قول میدم به همین زودی غاتل مامانو بابا تو پیدا کنم
ات: باشه (با خنده فیک)
غاتل مامانو بابام تویی منم انتقامشون رو ازت میگیرم بچتو می کشم با اینکه بچیه خودمم هست (تو ذهنش )
جونکوک
غاتل مامانو بابایه تو مین وو یه اینو با مدرک بهت ثابت میکنم (تو ذهنش )
(((((((((((((
ات
غذامو خوردم رویه تخت دراز کشیدم یکم گذشت که جونکوک اومد کنارم رویه تخت دراز کشید و خوابید یکم گذشت که منم خوابم برد
ادامه دارد ^^^^^
شرط ها
عضویت 255
ات
باید خودم دست به کار بشم چاریی دیگی ندارم جعون جونکوک باید تقاص کاراتو پس بدی فقد کافیه به حرفام گوشم بده تویه اوتاقم نشسته بودم و به تاجه تخت تکیه داده بودم که جونکوک وارده اوتاق شد سکوت کرده بود و هیچی نمی گفت اومد جلو سینی غذا رو جلوم رویه تخت گذاشت
جونکوک : بخور
ات : اینو ببرش من نمیخورمش
بعد از حرفش روشو برگردوند جونکوک عصبانی شد
جونکوک : ات عصبانیم نکن غذا تو بخور مگرنه بد میشه برات
ات : اصلا نمیخورمش دست از سرم بردار
جونکوک بهم نزدیک شد تا این حد که رویه تخت دراز کشیدم اونم روم خیمه زد لحظه ای چشم تو چشم شدیم
ات : جونکوک برو کنار
حتی به حرفم گوش هم نمیکرد صورتش رو نزدیک گردنم کرد و شروع به کیس مارک دار کرد
ات : جونکوک درد داره نکن
جونکوک سرشو از تو گرنم بیرون کرد
جونکوک : بگو ببینم غذا رو میخوری یا نه
ات : باشه غذا رو میخورم
جونکوک از روم بلند شد و رویه تخت نشستم
جونکوک جلوم زانو زد و دستشو گذاشت رویه شکمم
جونکوک : کوچولویه بابایی من میرم بیرون مامانی رو ازیت نکنی
بعد از حرفش بلند شد
جونکوک : همشون بخور
بعد از حرفش از اوتاق خارج شد
ات : اوف گردنم درد گرفت پسره عوضی
شروع به خوردن غذا کردم
بعد از خودنش از رویه تخت بلند شدم و تویه آیینه به گردنم نگاه کردم
ات : الکی نبود که انقدر درد میکرد
ویو شب
جلویه پنج وایستاده بودم، که ماشین جونکوک نمایان شد
ات : اوف اومد باید این کارو بکنم
بعد از چند مین جونکوک وارده اتاق شد
ات : خوش اومدی
جونکوک از این رفتارم شکه شد
جونکوک : چشیده سرت خورده به جایی
ات : نه چرا اینجوری میگی
جونکوک : تو ازم متنفر بودی چی شد که انقدر خوب شدی
ات: تصمیم گرفتم که ببخشمت
جونکوک
شکه بهش نگاه میکردم آخه چطور ممکنه کسی که انقدر ازم متنفر بود یهو منو ببخشه
ات: کجایی چرا چیزی نمیگی
جونکوک
رفتم نزدیک ات و هر دو دستاشو تویه دستام گرفتم و تویه و تو چشمام زل زدم و گفتم
بهت قول میدم به همین زودی غاتل مامانو بابا تو پیدا کنم
ات: باشه (با خنده فیک)
غاتل مامانو بابام تویی منم انتقامشون رو ازت میگیرم بچتو می کشم با اینکه بچیه خودمم هست (تو ذهنش )
جونکوک
غاتل مامانو بابایه تو مین وو یه اینو با مدرک بهت ثابت میکنم (تو ذهنش )
(((((((((((((
ات
غذامو خوردم رویه تخت دراز کشیدم یکم گذشت که جونکوک اومد کنارم رویه تخت دراز کشید و خوابید یکم گذشت که منم خوابم برد
ادامه دارد ^^^^^
شرط ها
عضویت 255
۶.۹k
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.