بی تو دلتنگی به چشمانم سماجت می کند

بی تو دلتنگی به چشمانم سماجت می کند
وای دل چون کود کی بی تو لجاجت می کند
اشتیاق دیدن تو میل خاموشی نکرد
هیچوقت عشقت بدل فکر فراموشی نکرد
عشق من با تو به میزان تقد س می رسد
بی حضورت دل به سر حد تعرض می رسد
دوستت دارم برای من کلام تازه نیست
حد عشقت را برایم هیچ چیز اندازه نیست
در غیاب تو غریبانه فراغت می کشم
بر گذشت لحظه ها طرحی ز طاقت می کشم
چشمهایم را نگاه تو ضمانت می کند
گرمی دست مرادستت حمایت می کند
با تنفس در هوای تو هنوزم قانعم
ابتلای سینه را اینگونه از غم مانعم
دیدگاه ها (۲)

هم رود خراب و مست راه افتادههم کوه عصا به دست راه افتادهیک ل...

من با تو چقدر ساده رفتم بر بادتو نام مرا چه زود بردی از یادم...

نقاش خیالم دو سه تصویر کشیده است طرح تو به صد حیله و تدبیر ک...

یک غزل مهمان من باش و پس از آن ! شب بخیرنرم نرمک دستی افشان ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط