نقاش خیالم دو سه تصویر کشیده است

نقاش خیالم دو سه تصویر کشیده است
طرح تو به صد حیله و تدبیر کشیده است

 
در گوشه ای از بوم تو را مست و خرامان
در گوشه ی تاریک مرا پیر کشیده است  


این گوشه من خسته و یک بیرق خونین
آن گوشه تو را دست به شمشیر کشیده است!


من محو تماشای نگاه تو که انگار
طوفان و شب و موج به تسخیر کشیده است


ای وای ! از آن لحظه که نقاش مرا خواند
با هر نفسم سینه ی من تیر کشیده است  


چون دید که از عشق چنین سرخوش و مستم
دل را به غل و سینه به زنجیر کشیده است  


تصویر دل ساده و آهو منش ام را
قربانیِ سرپنجه ی این شیر کشیده است  


القصه ... چنین بیسرو سامانی ما را
بر بوم پر از قصه ی تقدیر کشیده است...  



سرخوش پارسا
دیدگاه ها (۱۰)

بی تو دلتنگی به چشمانم سماجت می کندوای دل چون کود کی بی تو ل...

هم رود خراب و مست راه افتادههم کوه عصا به دست راه افتادهیک ل...

یک غزل مهمان من باش و پس از آن ! شب بخیرنرم نرمک دستی افشان ...

خود را شبی در آینه دیدم ، دلم گرفت از فکر اینکه قد نکشیدم دل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط