فیک عشق من
#فیک_عشق_من
#پارت_10
دیدم که یک شماره ناشناس داره بعم زنگ میزنه... گوشی رو جواب دادم...
یونا: الو.. الو.. الو
ایی چرا جواب نمیدی... الو..
ناشناس: الو یونا
یونا: بله خودمم شما...
یونا ویو: حواسم به دور واطراف نبودکه یهو یک ماشین بهم حمله کرد و سیاهی....
کوک ویو: میخاستم برم دنبال یونا تازه یادم اومد که ادرس خونشون رو ندارم.... به گوشیش زنگ زدم اما گوشیش خاموش بود... نمیدونیستم از کجا ادرس رو بگیرم برای همین به خاله ی یونا زنگ زدم...
خاله: سلام شما..
کوک: سلام خاله منم کوک
خاله: اگه کاری نداری قطع کنم..(سرد)
کوک: نه خاله لطفا یه لحضه گوش. کنین
خاله: بگو(سرد)
کوک: خاله یونا کجاست..
خاله: من بیرونم حتما خونه است..
کوک: میشع ادرس خونه رو بگین برم دنبال یونا...
خاله: خدا سر شاهده اگه بخای بلایی سر یونا بیاری خودم میدونم چیکارت کنم... الان ادرس رو برات اِسِمِس میکنم..
کوک ویو: تشکر کردم و خاله ادرس رو فرستاد... سوار ماشینم شدم و رفتم به سمت خونه ی یونا...
رزا ویو: اعصابم خیلی خورد شده بود که کوک خیلی به یونا اهمیت میده ولی من اصن براش مهم نیستم امروز قرار بود که با یونا برن رستوران تا غذا بخورن...
الان تقریبا ساعت 7نیم بود.. سوار ماشین شدم و به چند تا از جاسوسام زنگ زدم که ادرس خونه ی یونا رو پیدا کنن..
میخام یه بلایی سر یونا بیارم که تا عمر داره یادش نره(خنده)
بالاخره ادرس خونشو پیدا کردن و رفتم به سمت خونشون..... دیدم که یونا بیرون وایستاده..... یونا جونم دیگه روز رو نمیبینی قشنگم(خنده)
پامو رو گاز فشار دادم.... و با ماشین خوردم به یونا... یونا پرت شد اون ور...
اخخ دلم خنک شد...
از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت یونا... دیدم که نبضش نمیزنه... اخیش نقشه ام عملی شد تا کسی نفهمیده جنازه رو جمعش کنم...
کوک ویو: رفتم به سمت خونه ی یونا دیدم که یک ماشین پشت در وایستاده... هااا اون ماشین رزا بود...
ماشین رو یه گوشه پارک کردم و اروم رفتم به سمت اون ماشین...
هاااا اون اوننن یونا بود که روی زمین و پر از خون ولو شده بود... یعنی چییی...
کوک: رزا
رزا ویو: داشتم یونا رو بلند میکردم تا بزارمش توی ماشین که یعو صدایی از پشتم اومد.... اونن کوک بود... خیلیی ترسیده بودم
رزا: من غلط کردم..(گریه)
کوک: یوناااا...تو یونا رو کشتی(گریه)
رزا: از قصد نمیخاستم این کار رو کنم(گریه)
کوک: خفه شوووو(عربده)
رزا: لال مونی گرفتم
کوک ویو: وقتی یونا رو توی اون لحضه دیدم قلبم اتیش گرفت... دوباره یونا رو از دست دادم... نهههه
سریع موبایلمو در اوردم و زنگ زدم به امبولانس و پلیس تا بیان....
حمایت کنید.
اصن جای حساس تمومش نکردم یوهاهاها(خنده های شیطانی😂)
شرط:
30 لایک
30 کامنت
شرطا رو زیاد گذاشتم تا تو خماری بمونید... یوهاهاها.. شرطا رسید پارت بعد رو میزارم🙃🤍😂
#پارت_10
دیدم که یک شماره ناشناس داره بعم زنگ میزنه... گوشی رو جواب دادم...
یونا: الو.. الو.. الو
ایی چرا جواب نمیدی... الو..
ناشناس: الو یونا
یونا: بله خودمم شما...
یونا ویو: حواسم به دور واطراف نبودکه یهو یک ماشین بهم حمله کرد و سیاهی....
کوک ویو: میخاستم برم دنبال یونا تازه یادم اومد که ادرس خونشون رو ندارم.... به گوشیش زنگ زدم اما گوشیش خاموش بود... نمیدونیستم از کجا ادرس رو بگیرم برای همین به خاله ی یونا زنگ زدم...
خاله: سلام شما..
کوک: سلام خاله منم کوک
خاله: اگه کاری نداری قطع کنم..(سرد)
کوک: نه خاله لطفا یه لحضه گوش. کنین
خاله: بگو(سرد)
کوک: خاله یونا کجاست..
خاله: من بیرونم حتما خونه است..
کوک: میشع ادرس خونه رو بگین برم دنبال یونا...
خاله: خدا سر شاهده اگه بخای بلایی سر یونا بیاری خودم میدونم چیکارت کنم... الان ادرس رو برات اِسِمِس میکنم..
کوک ویو: تشکر کردم و خاله ادرس رو فرستاد... سوار ماشینم شدم و رفتم به سمت خونه ی یونا...
رزا ویو: اعصابم خیلی خورد شده بود که کوک خیلی به یونا اهمیت میده ولی من اصن براش مهم نیستم امروز قرار بود که با یونا برن رستوران تا غذا بخورن...
الان تقریبا ساعت 7نیم بود.. سوار ماشین شدم و به چند تا از جاسوسام زنگ زدم که ادرس خونه ی یونا رو پیدا کنن..
میخام یه بلایی سر یونا بیارم که تا عمر داره یادش نره(خنده)
بالاخره ادرس خونشو پیدا کردن و رفتم به سمت خونشون..... دیدم که یونا بیرون وایستاده..... یونا جونم دیگه روز رو نمیبینی قشنگم(خنده)
پامو رو گاز فشار دادم.... و با ماشین خوردم به یونا... یونا پرت شد اون ور...
اخخ دلم خنک شد...
از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت یونا... دیدم که نبضش نمیزنه... اخیش نقشه ام عملی شد تا کسی نفهمیده جنازه رو جمعش کنم...
کوک ویو: رفتم به سمت خونه ی یونا دیدم که یک ماشین پشت در وایستاده... هااا اون ماشین رزا بود...
ماشین رو یه گوشه پارک کردم و اروم رفتم به سمت اون ماشین...
هاااا اون اوننن یونا بود که روی زمین و پر از خون ولو شده بود... یعنی چییی...
کوک: رزا
رزا ویو: داشتم یونا رو بلند میکردم تا بزارمش توی ماشین که یعو صدایی از پشتم اومد.... اونن کوک بود... خیلیی ترسیده بودم
رزا: من غلط کردم..(گریه)
کوک: یوناااا...تو یونا رو کشتی(گریه)
رزا: از قصد نمیخاستم این کار رو کنم(گریه)
کوک: خفه شوووو(عربده)
رزا: لال مونی گرفتم
کوک ویو: وقتی یونا رو توی اون لحضه دیدم قلبم اتیش گرفت... دوباره یونا رو از دست دادم... نهههه
سریع موبایلمو در اوردم و زنگ زدم به امبولانس و پلیس تا بیان....
حمایت کنید.
اصن جای حساس تمومش نکردم یوهاهاها(خنده های شیطانی😂)
شرط:
30 لایک
30 کامنت
شرطا رو زیاد گذاشتم تا تو خماری بمونید... یوهاهاها.. شرطا رسید پارت بعد رو میزارم🙃🤍😂
۲۷.۱k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.