پارت ۲۵🍷
پارت ۲۵🍷
اخمای فلیکس رفت تو هم
فلیکس:شوخی جالبی نیست
ا.ت:شوخی نمیکنم...ما ۳ روزه نامزد کردیم
فلیکس تک خنده ای کرد
فلیکس:فقط سه روزه؟..پشیمونت میکنم..من اگ چیزیو بخام مال من میشه
قرص رو رومیز گذاشت و رفت سمت در..یه نگاهی ب جونگ کوک کرد و با یه تنه ای ک زد از اتاق رفت بیرون..جونگ کوک اومد سمت
جونگ کوک:خوب بود
ا.ت:ترسیدم
جونگ کوک:چرا؟
ا.ت:نمیدونم..یه دفعه مودش تغییر کرد..یعنی میخاد اذیتم کنه؟
جونگ کوک:نگران نباش من مراقبتم....رفتم یچی بیارم ولی خب نداشتیم برات پاستیل اوردم
ا.ت:وایییییییی پاستیللللللل
همرو خوردم
جونگ کوک:انقد پاستیل دوست داری؟
ا.ت:خیلیییی
یه لحظه از پنجره بیرونو نگا کردم
ا.ت:جونگ کوک
جونگ کوک:چیه؟
ا.ت:اونجارو
جونگ کوک بیرون رو نگاه کرد
جونگ کوک:چیه
ا.ت:خورشید داره غروب میکنه...بریم بیرون یه درو بزنیم؟ مگه نگفتی اینجا بزرگ ک قشنگه
جونگ کوک:بریم
از جامون بلند شدیم رفتیم بیرون ت حیاط..کفشامو دراوردم و روی چمن شروع کردم ب دوییدن
ا.ت:چقد خوبه
بعد روی زمین دراز کشیدم..جونگ کوک اومدبالا سرم
جونگ کوک:موهات کثیف میشه ها
ا.ت:ولش بعدن میرم حموم
جونگ کوک رفت کنار و من ت سکوت داشتم اسمونو نگا میکردم و جونگ کوک صدام زد
جونگ کوک:ا.ت یه لحظه بیا
بلند شدم دیدم کنار درختی ک کنار استخر بود وایستاده و زمینو نگاه میکنه
رفتم سمتش
ا.ت:چیه
جونگ کوک خم شد
جونگ کوک:اینو نگاه کن
ب زمین نگاه کردم
ا.ت:واییی خداااا
یه لاک پشت کوچولو بود
خم شدم و ورداشتمش
و گرفتمش سمت جونگ کوک
ا.ت:نگا چقد جیگره
جونگ کوک:اره خوشگله
سرشو نوازش کردم و رفت ت لاکش
جونگ کوک:ولش کن برا بدبخت ترسیده
سرمو تکون دادم و گذاشتمش زمین همون لحظه بابای جونگ کوک صدامون زد
جئون:ا.ت جونگ کوک بیاید کارتون دارم
.
.
بسه دیگ
اخمای فلیکس رفت تو هم
فلیکس:شوخی جالبی نیست
ا.ت:شوخی نمیکنم...ما ۳ روزه نامزد کردیم
فلیکس تک خنده ای کرد
فلیکس:فقط سه روزه؟..پشیمونت میکنم..من اگ چیزیو بخام مال من میشه
قرص رو رومیز گذاشت و رفت سمت در..یه نگاهی ب جونگ کوک کرد و با یه تنه ای ک زد از اتاق رفت بیرون..جونگ کوک اومد سمت
جونگ کوک:خوب بود
ا.ت:ترسیدم
جونگ کوک:چرا؟
ا.ت:نمیدونم..یه دفعه مودش تغییر کرد..یعنی میخاد اذیتم کنه؟
جونگ کوک:نگران نباش من مراقبتم....رفتم یچی بیارم ولی خب نداشتیم برات پاستیل اوردم
ا.ت:وایییییییی پاستیللللللل
همرو خوردم
جونگ کوک:انقد پاستیل دوست داری؟
ا.ت:خیلیییی
یه لحظه از پنجره بیرونو نگا کردم
ا.ت:جونگ کوک
جونگ کوک:چیه؟
ا.ت:اونجارو
جونگ کوک بیرون رو نگاه کرد
جونگ کوک:چیه
ا.ت:خورشید داره غروب میکنه...بریم بیرون یه درو بزنیم؟ مگه نگفتی اینجا بزرگ ک قشنگه
جونگ کوک:بریم
از جامون بلند شدیم رفتیم بیرون ت حیاط..کفشامو دراوردم و روی چمن شروع کردم ب دوییدن
ا.ت:چقد خوبه
بعد روی زمین دراز کشیدم..جونگ کوک اومدبالا سرم
جونگ کوک:موهات کثیف میشه ها
ا.ت:ولش بعدن میرم حموم
جونگ کوک رفت کنار و من ت سکوت داشتم اسمونو نگا میکردم و جونگ کوک صدام زد
جونگ کوک:ا.ت یه لحظه بیا
بلند شدم دیدم کنار درختی ک کنار استخر بود وایستاده و زمینو نگاه میکنه
رفتم سمتش
ا.ت:چیه
جونگ کوک خم شد
جونگ کوک:اینو نگاه کن
ب زمین نگاه کردم
ا.ت:واییی خداااا
یه لاک پشت کوچولو بود
خم شدم و ورداشتمش
و گرفتمش سمت جونگ کوک
ا.ت:نگا چقد جیگره
جونگ کوک:اره خوشگله
سرشو نوازش کردم و رفت ت لاکش
جونگ کوک:ولش کن برا بدبخت ترسیده
سرمو تکون دادم و گذاشتمش زمین همون لحظه بابای جونگ کوک صدامون زد
جئون:ا.ت جونگ کوک بیاید کارتون دارم
.
.
بسه دیگ
۲۰.۰k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.