•وقتی تو و بچتون باهم...•
•وقتی تو و بچتون باهم...•
یکی دو روز شده بود که بچتون لونا مریض شده بود و چون توهم دسته کمی ازش نداشتی نمیتونستی ازش مراقبت کنی
با سرگیجه و گلودرد شدیدی که داشتی از خواب پاشدی به کنار تخت نگاه کردی طبق معمول جی نبود و احتمالا کمپانی رفته بود..
به زور از روی تخت بلند شدی و سعی کردی به سمت اشپزخونه بری تا سوپی چیزی برای خودت و لونا درست کنی ولی بدنت یاری نمیکرد...
به زور خودتو با کمک دیوار ها از اتاق خارج کردی ولی با دیدن جی که یه پیشبند صورتی بسته و داره اشپزی میکنه متعجب شدی
+مگه..کمپانی..نرفتی؟
با شنیدن صدات به سمتت برگشت و لبخندی زد
_چطور میتونم برم سرکار وقتی تو و لونا مریضید؟
+یعنی...یعنی امروز..
_اهوم..امروز موندم خونه که ازتون مراقبت کنم
با شنیدن حرفاش خوشحال شدی که به سمتت اومد و کمکت کرد روی صندلی پشت میز بشینی و بعد صدا کردن لونا بشقاب های پر از سوپ رو جلو هر دوتاتون گذاشت
_بخورید ببینید چه غذایی پختمممم
با حالت اعتماد به نفس و کیوتی گفت که باعث شد هم لونا و تو خندتون بگیره
÷بابایی امروز غذا پخته؟ حتما خوشمزه اس
و شروع کرد به خوردن سوپ که توهم چشمکی به جی زدی و سوپ رو خوردی
.
.
حالا چند روزی شده بود که جی تو خونه ازتون مراقبت میکرد و حتی زمانایی که مجبور بود به کمپانی بره سعی میکرد زود بیاد و در کل حواسش بهتون بود...
براتون غذا های مقوی و سالم درست میکرد و دارو هاتون رو به موقع میداد و بخاطر همین مراقبت های خوبش تو و لونا تو چند روز خوب خوب شدید
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#سناریو #انهایپن #پارک_سونگ_جونگ #سناریو_انهایپن #تکپارتی #فیک #Enhypen #Jay #Fic #مریض #مراقبت
یکی دو روز شده بود که بچتون لونا مریض شده بود و چون توهم دسته کمی ازش نداشتی نمیتونستی ازش مراقبت کنی
با سرگیجه و گلودرد شدیدی که داشتی از خواب پاشدی به کنار تخت نگاه کردی طبق معمول جی نبود و احتمالا کمپانی رفته بود..
به زور از روی تخت بلند شدی و سعی کردی به سمت اشپزخونه بری تا سوپی چیزی برای خودت و لونا درست کنی ولی بدنت یاری نمیکرد...
به زور خودتو با کمک دیوار ها از اتاق خارج کردی ولی با دیدن جی که یه پیشبند صورتی بسته و داره اشپزی میکنه متعجب شدی
+مگه..کمپانی..نرفتی؟
با شنیدن صدات به سمتت برگشت و لبخندی زد
_چطور میتونم برم سرکار وقتی تو و لونا مریضید؟
+یعنی...یعنی امروز..
_اهوم..امروز موندم خونه که ازتون مراقبت کنم
با شنیدن حرفاش خوشحال شدی که به سمتت اومد و کمکت کرد روی صندلی پشت میز بشینی و بعد صدا کردن لونا بشقاب های پر از سوپ رو جلو هر دوتاتون گذاشت
_بخورید ببینید چه غذایی پختمممم
با حالت اعتماد به نفس و کیوتی گفت که باعث شد هم لونا و تو خندتون بگیره
÷بابایی امروز غذا پخته؟ حتما خوشمزه اس
و شروع کرد به خوردن سوپ که توهم چشمکی به جی زدی و سوپ رو خوردی
.
.
حالا چند روزی شده بود که جی تو خونه ازتون مراقبت میکرد و حتی زمانایی که مجبور بود به کمپانی بره سعی میکرد زود بیاد و در کل حواسش بهتون بود...
براتون غذا های مقوی و سالم درست میکرد و دارو هاتون رو به موقع میداد و بخاطر همین مراقبت های خوبش تو و لونا تو چند روز خوب خوب شدید
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#سناریو #انهایپن #پارک_سونگ_جونگ #سناریو_انهایپن #تکپارتی #فیک #Enhypen #Jay #Fic #مریض #مراقبت
۱۱.۹k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.