•وقتی فکر میکنی خیانت کرده...•
•وقتی فکر میکنی خیانت کرده...•
🦅 #جی 🦅
روی کاناپه نشسته بودی و داشتی تلویزیون میدیدی که صدای پیامکی از گوشیت شنیدی، گوشیت رو برداشتی تا چکش کنی ولی با دیدن عکسی که برات فرستاده شده بود شوکه شدی..
جی..جی داشت یکیو میبوسید؟
اونم شخص دیگه ای رو؟
هجومی از افکارات منفی به ذهنت حمله ور شدن و بدون اینکه دست خودت باشه قطره های اشکی از چشمات سرازیر میشد..
چند دقیقه ای به عکس خیره شدی و بعد گوشیت رو بستی و شروع به گریه کردی..
اون چطور میتونست..چرا باید یکی دیگه رو میبوسید؟ مگه دیگه دوستت نداشت؟ مگه براش چی کم گذاشته بودی؟ یعنی واقعا بهت خیانت کرده بود؟ چرا چرا و چرااا
افکارات ذهنت برای یه ثانیه هم که شده تنهات نمیزاشت و ترس اینکه مهمترین شخص زندگبت ممکنه بهت خیانت کرده باشه داشتی دیوونه میشدی و نمیتونستی گریه هاتو بند بیاری
.
.
.
چند ساعتی گذشته بود ولی هنوز گریه هات بند نمیومد و سعی میکردی خودتو اروم کنی که با شنیدن صدای چرخش کلید سریع روی تخت دراز کشیدی و خودتو به خواب زدی...
نمیدونستی باید چیکار کنی..اگه..اگه جی واقعا اون دخترو بوسیده باشه چی؟
امادگی روبه رو شدن باهات رو نداشتی پس سعی کردی حداقل خودتو به خواب بزنی
جی در رو باز کرد و وقتی وارد خونه شد صدات زد _ا/ت؟ عزیزم کجایی؟
با دیدن اینکه تو حال و اشپزخونه تیستی به سمت اتاق خوابتون اومد و دید که خوابیدی
_هوم..چه زود خوابیدی
به سمتت اومد ولی با دیدن چهره ای که بخاطر گریه کمی قرمز و خیس شده نگران شد
_ا/ت؟ ا/ت خوبی؟
دیگه نتونستی تحمل کنی و دوباره گریه ات گرفت
جی با دیدن اینکه خواب نیستی و ناراحتی سریع بغلت کرد
_ا/تتتت چیشده؟
با اخم بهش نگاه کردی و بغلش رو پس زدی و با نشون دادن عکسی که به گوشیت فرستاده شده حرف زدی
+این..این چیهههه؟
+توضیح بده...توضیح بدههههههه
+چرا اینکارو کردی؟ چطور میتونی...یه دختر دیگه رو..
صدات با هر جمله ای که میگفتی بلندتر میشد و گریه هات شدت میافت
جی دوباره با مقاومتی که نشون میدادی بغلت کرد و سعی کرد سوتفاهم رو درست کنه
_نه نه اینطور نیست..
_من حتی به هیچکس جز تو نزدیک نشدم باور کن..
+پس این..این چیهههه؟ این عکس اینو نشون نمیده
_این واقعی نیستتتت..من هیجوقت همچین کاری نکردم..بخدا این عکس فیکه
با شنیدن حرفاش بلخره همه سوالات ذهنت جواب داده شد..میدونستی که هیچوقت بهت دروغ نمیگه و هیچوقت از محبتش بهت کم نشده +چی..و..واقعا؟
از بغلش بیرون اومدی که سرش رو تکون داد و دستاشو قاب صورتت کرد
_مطمعن باش.. که هیچوقت بهت خیانت نمیکنم
_من همیشه دوستت دارم
قطره های اشکت رو پاک کرد که لبخندی زدی و مثل همیشه بهش اعتماد کردی
+منم..منم همینطور
بعد بهت نزدیکتر شد و بوسه ی اروم اما پر از عشقی رو شروع کرد...
#سناریو #انهایپن
🦅 #جی 🦅
روی کاناپه نشسته بودی و داشتی تلویزیون میدیدی که صدای پیامکی از گوشیت شنیدی، گوشیت رو برداشتی تا چکش کنی ولی با دیدن عکسی که برات فرستاده شده بود شوکه شدی..
جی..جی داشت یکیو میبوسید؟
اونم شخص دیگه ای رو؟
هجومی از افکارات منفی به ذهنت حمله ور شدن و بدون اینکه دست خودت باشه قطره های اشکی از چشمات سرازیر میشد..
چند دقیقه ای به عکس خیره شدی و بعد گوشیت رو بستی و شروع به گریه کردی..
اون چطور میتونست..چرا باید یکی دیگه رو میبوسید؟ مگه دیگه دوستت نداشت؟ مگه براش چی کم گذاشته بودی؟ یعنی واقعا بهت خیانت کرده بود؟ چرا چرا و چرااا
افکارات ذهنت برای یه ثانیه هم که شده تنهات نمیزاشت و ترس اینکه مهمترین شخص زندگبت ممکنه بهت خیانت کرده باشه داشتی دیوونه میشدی و نمیتونستی گریه هاتو بند بیاری
.
.
.
چند ساعتی گذشته بود ولی هنوز گریه هات بند نمیومد و سعی میکردی خودتو اروم کنی که با شنیدن صدای چرخش کلید سریع روی تخت دراز کشیدی و خودتو به خواب زدی...
نمیدونستی باید چیکار کنی..اگه..اگه جی واقعا اون دخترو بوسیده باشه چی؟
امادگی روبه رو شدن باهات رو نداشتی پس سعی کردی حداقل خودتو به خواب بزنی
جی در رو باز کرد و وقتی وارد خونه شد صدات زد _ا/ت؟ عزیزم کجایی؟
با دیدن اینکه تو حال و اشپزخونه تیستی به سمت اتاق خوابتون اومد و دید که خوابیدی
_هوم..چه زود خوابیدی
به سمتت اومد ولی با دیدن چهره ای که بخاطر گریه کمی قرمز و خیس شده نگران شد
_ا/ت؟ ا/ت خوبی؟
دیگه نتونستی تحمل کنی و دوباره گریه ات گرفت
جی با دیدن اینکه خواب نیستی و ناراحتی سریع بغلت کرد
_ا/تتتت چیشده؟
با اخم بهش نگاه کردی و بغلش رو پس زدی و با نشون دادن عکسی که به گوشیت فرستاده شده حرف زدی
+این..این چیهههه؟
+توضیح بده...توضیح بدههههههه
+چرا اینکارو کردی؟ چطور میتونی...یه دختر دیگه رو..
صدات با هر جمله ای که میگفتی بلندتر میشد و گریه هات شدت میافت
جی دوباره با مقاومتی که نشون میدادی بغلت کرد و سعی کرد سوتفاهم رو درست کنه
_نه نه اینطور نیست..
_من حتی به هیچکس جز تو نزدیک نشدم باور کن..
+پس این..این چیهههه؟ این عکس اینو نشون نمیده
_این واقعی نیستتتت..من هیجوقت همچین کاری نکردم..بخدا این عکس فیکه
با شنیدن حرفاش بلخره همه سوالات ذهنت جواب داده شد..میدونستی که هیچوقت بهت دروغ نمیگه و هیچوقت از محبتش بهت کم نشده +چی..و..واقعا؟
از بغلش بیرون اومدی که سرش رو تکون داد و دستاشو قاب صورتت کرد
_مطمعن باش.. که هیچوقت بهت خیانت نمیکنم
_من همیشه دوستت دارم
قطره های اشکت رو پاک کرد که لبخندی زدی و مثل همیشه بهش اعتماد کردی
+منم..منم همینطور
بعد بهت نزدیکتر شد و بوسه ی اروم اما پر از عشقی رو شروع کرد...
#سناریو #انهایپن
۱۱.۲k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.