love or friend
love or friend
part70
رفتیم شرکت
امروز اخرین روزی بود که تو شرکتم امشب هم از تهیونگ جدا میشم
گووان: به چی فک میکنی؟
ا/ت: تو که شماره منو داری خودتو سوهیون
گووان: اره
ا/ت: بهم زنگ بزنید
گووان: حتما میایم به دیدنت
ا/ت: برای فردا بلیط گرفتم به مامانم و بابام هم گفتم اوناهم قبول کردن که از هم جداشیم یعنی مجبور بودن قبول کنن وگرنه فرار میکردم
گووان: بهشون گفتی بچه داری؟
ا/ت: نه نمیخوام به کسی بگم اگه میگفتم که نمیزاشتن
گووان: امشب میخوای بهش بگی
ا/ت: اره
رفتم بیرون
میرا:تو بچه داری؟
ا/ت: چی؟تو کجا بودی؟
میرا: بیرون
ا/ت: حرفای منو گوش میکردی؟
میرا: نکنه بخاطر من میخوای از تهیونگ جدا شی؟
ا/ت: نه
میرا: من برم به تهیونگ بگم که بچه داری؟
ا/ت: تو دقیقا از زندگی ما چی میخوای؟
میرا: من؟ کاری ندارم فقط نمیخوام بخاطر من باشه جداییتون
ا/ت: نیست نگران نباش خیلی وقته میخوایم جدا شیم
میرا:باشه منم بهش نمیگم بچه داری بخاطر رفاقت قدیمیمون
سوهیون: ا/ت
سریع رفتم تو بغلش
ا/ت: سوهی جون تو اینجا چیکار میکنی
سوهیون: گووان زنگ زد
میرا: گووان؟
سوهیون: به تو چه
میرا: بچه ها مگه من چیکار کردم که دوستی سه نفرمون میخواد اینجوری خراب بشه
سوهیون: دوستی سه نفره مگه من میخواستم از هم جدا شیم اون تو بودی که اینکارو کردی
میرا: ببخشید الان که چیزی نشده
سوهیون:نه میرا ما دیگه نمیتونیم باهم باشیم
تهیونگ: سلام سوهیون جان
سوهیون: سلام
تهیونگ: بفرمایید داخل میرا بیا اینارو برو کامل
میرا: چشم
تهیونگ: گووان داخله شما برید
ا/ت: باشه
تهیونگ: عزیزم امشب هم بریم باهم یه جایی
ا/ت: کجا؟
تهیونگ: برات ادرس میفرستم
ا/ت: نه من زیادی حالم خوب نیست
تهیونگ: چیشده؟
ا/ت: یکم سرم درد میکنه بزار برا یه روز دیگه
تهیونگ: باشه
گووان: بیاید داخل
چند دقیقه بعد
سوهیون: شما مطمئنید که تهیونگ
ا/ت دوست نداره من تازه خودم دیدمش خیلی نگران ا/ت
بود
ا/ت: واقعا نمیدونم دیگه نمیتونم تحملش کنم
سوهیون: بچتو میخوای چیکار کنی؟
ا/ت:نمیدونم
گووان: میرا فهمید؟
ا/ت: ولی به تهیونگ نمیگه چون خیلی دلش میخواد هرچی سریعتر ازهم جدا شیم
گووان: اره میدونم
ا/ت: امشب کارو تموم میکنم
#فیک
#سناریو
part70
رفتیم شرکت
امروز اخرین روزی بود که تو شرکتم امشب هم از تهیونگ جدا میشم
گووان: به چی فک میکنی؟
ا/ت: تو که شماره منو داری خودتو سوهیون
گووان: اره
ا/ت: بهم زنگ بزنید
گووان: حتما میایم به دیدنت
ا/ت: برای فردا بلیط گرفتم به مامانم و بابام هم گفتم اوناهم قبول کردن که از هم جداشیم یعنی مجبور بودن قبول کنن وگرنه فرار میکردم
گووان: بهشون گفتی بچه داری؟
ا/ت: نه نمیخوام به کسی بگم اگه میگفتم که نمیزاشتن
گووان: امشب میخوای بهش بگی
ا/ت: اره
رفتم بیرون
میرا:تو بچه داری؟
ا/ت: چی؟تو کجا بودی؟
میرا: بیرون
ا/ت: حرفای منو گوش میکردی؟
میرا: نکنه بخاطر من میخوای از تهیونگ جدا شی؟
ا/ت: نه
میرا: من برم به تهیونگ بگم که بچه داری؟
ا/ت: تو دقیقا از زندگی ما چی میخوای؟
میرا: من؟ کاری ندارم فقط نمیخوام بخاطر من باشه جداییتون
ا/ت: نیست نگران نباش خیلی وقته میخوایم جدا شیم
میرا:باشه منم بهش نمیگم بچه داری بخاطر رفاقت قدیمیمون
سوهیون: ا/ت
سریع رفتم تو بغلش
ا/ت: سوهی جون تو اینجا چیکار میکنی
سوهیون: گووان زنگ زد
میرا: گووان؟
سوهیون: به تو چه
میرا: بچه ها مگه من چیکار کردم که دوستی سه نفرمون میخواد اینجوری خراب بشه
سوهیون: دوستی سه نفره مگه من میخواستم از هم جدا شیم اون تو بودی که اینکارو کردی
میرا: ببخشید الان که چیزی نشده
سوهیون:نه میرا ما دیگه نمیتونیم باهم باشیم
تهیونگ: سلام سوهیون جان
سوهیون: سلام
تهیونگ: بفرمایید داخل میرا بیا اینارو برو کامل
میرا: چشم
تهیونگ: گووان داخله شما برید
ا/ت: باشه
تهیونگ: عزیزم امشب هم بریم باهم یه جایی
ا/ت: کجا؟
تهیونگ: برات ادرس میفرستم
ا/ت: نه من زیادی حالم خوب نیست
تهیونگ: چیشده؟
ا/ت: یکم سرم درد میکنه بزار برا یه روز دیگه
تهیونگ: باشه
گووان: بیاید داخل
چند دقیقه بعد
سوهیون: شما مطمئنید که تهیونگ
ا/ت دوست نداره من تازه خودم دیدمش خیلی نگران ا/ت
بود
ا/ت: واقعا نمیدونم دیگه نمیتونم تحملش کنم
سوهیون: بچتو میخوای چیکار کنی؟
ا/ت:نمیدونم
گووان: میرا فهمید؟
ا/ت: ولی به تهیونگ نمیگه چون خیلی دلش میخواد هرچی سریعتر ازهم جدا شیم
گووان: اره میدونم
ا/ت: امشب کارو تموم میکنم
#فیک
#سناریو
۴۵.۱k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.