love or friend
love or friend
part69
برگشتم پیش تهیونگ
ا/ت: تهیونگا
تهیونگ: جانم
رفتم پیشش بغلش کردم تعجب کرده بود
تهیونگ: ا/ت چیزی شده؟
ا/ت: نه فقط میخوام بغلت کنم خیلی دلم برات تنگ شده بود تو این چند روز خیلی ناراحت شدم
تهیونگ: چرا ناراحت شدی؟
ا/ت: وقتی شایعه هارو دیدم
تهیونگ: ببخشید باید به خودم زنگ میزدی
ا/ت: نمیتونستم
تهیونگ: چند روز دیگه تولد مامانمه میای؟
ا/ت: اره میام
تهیونگ: فردا بریم شرکت
ا/ت: اره تو نمیای؟
تهیونگ: میام
ا/ت: میشه باهات بیام؟
تهیونگ: اره چرا که نه من خستم برم بخوابم
ا/ت: من یه فیلمی دارم نگاه کنم بعد میخوابم
تهیونگ: باشه
ا/ت: شب بخیر
تهیونگ: شب بخیر
فردا
صبح
تهیونگ
از خواب بیدار شد رفتم بیرون ا/ت رو دیدم رو مبل خوابیده بود پیشش نشستم دست کشیدم رو موهاش
تهیونگ: ا/ت
چشماشو باز کرد
ا/ت: چیه؟
تهیونگ: میخوای بیای شرکت
ا/ت: اره
تهیونگ: پس اماده شو
ا/ت: باشه
تهیونگ: من بیرون منتظرتم
ا/ت: باشه
#فیک
#سناریو
part69
برگشتم پیش تهیونگ
ا/ت: تهیونگا
تهیونگ: جانم
رفتم پیشش بغلش کردم تعجب کرده بود
تهیونگ: ا/ت چیزی شده؟
ا/ت: نه فقط میخوام بغلت کنم خیلی دلم برات تنگ شده بود تو این چند روز خیلی ناراحت شدم
تهیونگ: چرا ناراحت شدی؟
ا/ت: وقتی شایعه هارو دیدم
تهیونگ: ببخشید باید به خودم زنگ میزدی
ا/ت: نمیتونستم
تهیونگ: چند روز دیگه تولد مامانمه میای؟
ا/ت: اره میام
تهیونگ: فردا بریم شرکت
ا/ت: اره تو نمیای؟
تهیونگ: میام
ا/ت: میشه باهات بیام؟
تهیونگ: اره چرا که نه من خستم برم بخوابم
ا/ت: من یه فیلمی دارم نگاه کنم بعد میخوابم
تهیونگ: باشه
ا/ت: شب بخیر
تهیونگ: شب بخیر
فردا
صبح
تهیونگ
از خواب بیدار شد رفتم بیرون ا/ت رو دیدم رو مبل خوابیده بود پیشش نشستم دست کشیدم رو موهاش
تهیونگ: ا/ت
چشماشو باز کرد
ا/ت: چیه؟
تهیونگ: میخوای بیای شرکت
ا/ت: اره
تهیونگ: پس اماده شو
ا/ت: باشه
تهیونگ: من بیرون منتظرتم
ا/ت: باشه
#فیک
#سناریو
۷۷.۰k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.