پارت

#پارت۱۱۳

صبح لباس پوشیدم و حاضر شدم که برم مطب.یه آژانس گرفتم.دم مطب پیاده شدم و پول آژانسو حساب کردم.
از پله ها بالا رفتم.چند تا بیمار نشسته بودن. حوصله ی منتظر موندن نداشتم.
با منشی صحبت کردم و گفت بعد از مریضی که بیرون اومد برم تو.
در زدم و بعد از کسب اجازه رفتم تو. پشت میز نشسته بود.تا منو دید عینکشو از چشمش برداشت.با خوشرویی باهام احوال پرسی کرد و اشاره کرد بشینم.
_خب...خوب هستید خانوم نوری؟آیدا خانوم.
دوست نداشتم آیدا صدام کنه.
_بله ممنون.میشه گوشیمو لطف کنین؟
_گوشی؟
بعد دستی به چونش کشید و طوری که مثلا چیزی یادش اومده باشه گفت :
_آها.گوشی.آخ ببخشید.خونه جا گذاشتم.
زیر لب نوچی گفت و دستشو تکون داد. یا تعجب نگاش کردم. خودش گفت بیام مطب بگیرم ازش بعد الان میگه یادش نیست؟عجب.
_اگه چند دقیقه صبر کنید من کارم تموم میشه بریم گوشیتونو از خونه بردارم.مشکلی نیست؟
ناچار شونه ای بالا انداختم و همون طور که از جام بلند میشدم گفتم:
_نه مشکلی نیست.منتظر میمونم.
سری تکون داد.از اتاق بیرون رفتم و روی یکی از صندلی ها نشستم. نمیدونم چقدر گذشت و معطل شدم که از اتاق بیرون اومد و همه ی مریضا رفته بودن.در اتاقشو بست و رو به منشیش گفت:
_بیمار نیست؟
_نه آقای دکتر.
_پس میتونی بری.
رو به من ادامه داد.
_خانوم نوری بفرمایید پایین من الان میام.
سری تکون دادم و رفتم پایین.تابلو هارو نگاه کردم.کیان مفتخر،دکتر مغز و اعصاب.بی هدف دور و برو نگاه میکردم.تا اینکه اومد پایین و سوار ماشین شدیم.
دیدگاه ها (۳)

#پارت۱۱۴از شیشه بیرونو نگاه میکردم. سخت بود کنار این مرد نشس...

پارت بعدی نیم ساعت دیگهشرمنده درگیر بودم دیروزالان پیامارو خ...

#پارت۱۱۲شب بود.روی تختم دراز کشیدم و برای بار هزارم کلیپ رو ...

☝ خانومِ زمینی😟 ☝

#Gentlemans_husband#season_Third#part_285+ نگران نباش لیلیدا...

بیب من برمیگردمپارت : 68+ میدونی کجا قراره قرارداد ببندیم؟ _...

بیب من برمیگردمپارت : 70قرص رو خوردم بلند شدم پ خواستم برم ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط