پارت48
پارت48
لینا:چیشده
جیمین: بچه از کیه
لینا: تو دیگه
جیمین: گفتم من تاحالا اصلا پیشت نخوابیدم
لینا: بازم گفتی اخه چرا یادت نمیاد
جیمین: هرچی فکر میکنم هیچی نمیاد تو ذهنم
من برم بخوایم
لینا: وایسا منم بیام
جیمین: مثل شبای قبل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لینا
این عوضی چقدر رو مخه
باید برم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت
ا.ت: مامان هانا اومد
☆: کو ببینم بیا بریم دنبالش ببینم کجا میره
رفتیم دنبالش رفت بادکنک و کیک خرید
ا.ت:یعنی میخواد خودشو جیمین چشن بگیرن
☆:الان میریم دنبالش
رفتیم دنبالش نرفت خونه رفت یه جای دیگه
خودمو مامان هانا از ماشین رفتیم پایین پیاده رفتیم دنبالش داشتیم نگاش میکردیم یه پسره درو باز کرد لینا پرید تو بغلش
☆: این پسره کیه
ا.ت: نمیدونم
رفتیم از پشت در صداشون رو میشنیدیم
لینا: عزیزم بچه دار شدیم
پسره: خیلی خوشحالم دوباره اون پسره رو به جه بهانه ای پیچوندی
لینا:ولش کن ولی گفتم بچه از تو اون میگفت که من تاحالا پیشت نخوابیدم
پسره: 😂
لینا: خب ولشون کن
پسره: آره تو خوش بگذرون
☆: بیچاره میگفت بچه من نیست راست میگفته
ا.ت: اخی😓😔
☆: برو یکم اونور تر نبینت
ا.ت: میخوای چیکار کنی
☆: خودت میبنی
تق تق تق
پسره: شما
☆: لینا میشناسه بهش بگو بیاد
لینا: کیه عشقم
پسره: باتو کار داره
لینا: اومدم
☆: به به عروس خانم پس از پسر من بچه داری نه
لینا: هانا
☆: جیمین میدونه اومدی اینجا
#جیمین
#فیک
#سناریو
لینا:چیشده
جیمین: بچه از کیه
لینا: تو دیگه
جیمین: گفتم من تاحالا اصلا پیشت نخوابیدم
لینا: بازم گفتی اخه چرا یادت نمیاد
جیمین: هرچی فکر میکنم هیچی نمیاد تو ذهنم
من برم بخوایم
لینا: وایسا منم بیام
جیمین: مثل شبای قبل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لینا
این عوضی چقدر رو مخه
باید برم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت
ا.ت: مامان هانا اومد
☆: کو ببینم بیا بریم دنبالش ببینم کجا میره
رفتیم دنبالش رفت بادکنک و کیک خرید
ا.ت:یعنی میخواد خودشو جیمین چشن بگیرن
☆:الان میریم دنبالش
رفتیم دنبالش نرفت خونه رفت یه جای دیگه
خودمو مامان هانا از ماشین رفتیم پایین پیاده رفتیم دنبالش داشتیم نگاش میکردیم یه پسره درو باز کرد لینا پرید تو بغلش
☆: این پسره کیه
ا.ت: نمیدونم
رفتیم از پشت در صداشون رو میشنیدیم
لینا: عزیزم بچه دار شدیم
پسره: خیلی خوشحالم دوباره اون پسره رو به جه بهانه ای پیچوندی
لینا:ولش کن ولی گفتم بچه از تو اون میگفت که من تاحالا پیشت نخوابیدم
پسره: 😂
لینا: خب ولشون کن
پسره: آره تو خوش بگذرون
☆: بیچاره میگفت بچه من نیست راست میگفته
ا.ت: اخی😓😔
☆: برو یکم اونور تر نبینت
ا.ت: میخوای چیکار کنی
☆: خودت میبنی
تق تق تق
پسره: شما
☆: لینا میشناسه بهش بگو بیاد
لینا: کیه عشقم
پسره: باتو کار داره
لینا: اومدم
☆: به به عروس خانم پس از پسر من بچه داری نه
لینا: هانا
☆: جیمین میدونه اومدی اینجا
#جیمین
#فیک
#سناریو
۲۵.۰k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.