پارت46

پارت46

جیمین: خودم هم نمیدونم من تاحالا دست اصلا به لینا نزدم چه برسه
ا.ت: خیلی راحت باور کردم
رفتم نزدیکش بوسش کردم و بغلش کردم
ا.ت: ولم کن میخوام برم پیش خواهرم
جیمین: نه
ا.ت: چرا میخوام برم بچه هم سقط میکنم
جیمین: نه تو اینکارو نمیکنی
ا.ت: ولم کن تو خودت یه بچه ی دیگه داری
جیمین:چرا باور نمیکنی اصلا حالم خوب نیست
ا.ت: ایی
جیمین: داری بازم شوخی میکنی
ا.ت: دلم درد میکنه
جیمین: باشه منم باور کردم
ا.ت: تروخدا جیمین کمکم کن
جیمین:هیچی بین ما نیست میخواستی بری بچه رو بکشی برو
از اونجا رفتم صدای گریه هاش و شنیدم
جیمین: عزیزم خوبی
ا.ت: نه حالم خوب نیست کمکم کن
جیمین: چیشده چیکار کنم
ا.ت: قرصام تو ماشینه میتونی بری بیاریشون
جیمین: باشه وایسا
سریع بدون اینکه کسی بفهمه رفتم تو ماشین قرصاشو اوردم و خورد
جیمین: ببخشید
ا.ت: مرسی خب من برم دیگه
جیمین: درکم کن عزیزم یه لحظه وایسا
ا.ت: چیه
جیمین: میگم بچه لینا ماله من نیست
ا.ت: پس ماله کیه
جیمین: بخاطره همین میگم گیج شدم نمیدونم ماله کیه
ا.ت:یعنی داره بهت خیانت میکنه
جیمین: نمیدونم چه اتفاقی داره میفته
پ: جیمین کجایی
جیمین: بابام اومد خب من برم

#جیمین
#فیک
#سناریو