برادر ناتنی
پارت۳
ات ویو*
بیدار شدم ساعت ۶ بود روتینمو انجام دادم لباسمو پوشیدم از پدرم خدافظی کردم و به سمت مدرسه حرکت کردم وقتی که رسیدم دوستم میا با دو اومد پیشم میا: ات بالاخره اومدی ات: علیک سلام خر شرک میا: اوفف باز تو شروع کردی سلام ات: چیشد چرا اینطوری با دو اومدی طرفم میا: لیا و جیمین قراره به سطل رنگ بزارن بالای در و وقتی اومدی..ات: وقتی دارم میرم تو کلاس بریزه رو سرم میدونم میا: حالا میخوای چیکار کنی ات: برو لیا رو صدا کن و بگو ات کارت داره میا: ولی ات..ات: برو صداش کن میا: باشه
لیا*
داشتم با جیمین جای رنگو درست میکردم که اون دختره دوست ات میا اومد و گفت ات کارت داره منو جیمین تعجب کردیم ولی گفتم باشه و رفتم ببینم چه زری میخواد بزنه
رفتم تو حیاط که دیدم کسی نیست و دوباره برگشتم تو کلاس همین که درو باز کردم یه سطل رنگ ریخت روم و با قیافه خندان ات روبه رو شدم ات: اخی عزیزم رنگی شدی هه
لیا: خفه شو عوضی خفه شو( با داد) ات: اون وقت نشم چه اتفاقی میوفته ؟ هوم و از کنارش رد شدم میا: وایی دختر چطوری این کارو کردی ات: خیلی ساده وقتی بهت گفتم به لیا بگی بیاد بیرون کارش دارم خودم سریع تر رفتم تو کلاس و به جیمین گفتم یکی از پسرا تو دستشویی به کمک نیاز داره چون هردو اونا بیرون بودن منم رنگو گذاشتم روی در و بقیشم که خودت دیدی
وایی دختر تو دیگه کی بودی دیوونه ات: خب دیگه( خنده) میا: خنده
ات ویو*
بیدار شدم ساعت ۶ بود روتینمو انجام دادم لباسمو پوشیدم از پدرم خدافظی کردم و به سمت مدرسه حرکت کردم وقتی که رسیدم دوستم میا با دو اومد پیشم میا: ات بالاخره اومدی ات: علیک سلام خر شرک میا: اوفف باز تو شروع کردی سلام ات: چیشد چرا اینطوری با دو اومدی طرفم میا: لیا و جیمین قراره به سطل رنگ بزارن بالای در و وقتی اومدی..ات: وقتی دارم میرم تو کلاس بریزه رو سرم میدونم میا: حالا میخوای چیکار کنی ات: برو لیا رو صدا کن و بگو ات کارت داره میا: ولی ات..ات: برو صداش کن میا: باشه
لیا*
داشتم با جیمین جای رنگو درست میکردم که اون دختره دوست ات میا اومد و گفت ات کارت داره منو جیمین تعجب کردیم ولی گفتم باشه و رفتم ببینم چه زری میخواد بزنه
رفتم تو حیاط که دیدم کسی نیست و دوباره برگشتم تو کلاس همین که درو باز کردم یه سطل رنگ ریخت روم و با قیافه خندان ات روبه رو شدم ات: اخی عزیزم رنگی شدی هه
لیا: خفه شو عوضی خفه شو( با داد) ات: اون وقت نشم چه اتفاقی میوفته ؟ هوم و از کنارش رد شدم میا: وایی دختر چطوری این کارو کردی ات: خیلی ساده وقتی بهت گفتم به لیا بگی بیاد بیرون کارش دارم خودم سریع تر رفتم تو کلاس و به جیمین گفتم یکی از پسرا تو دستشویی به کمک نیاز داره چون هردو اونا بیرون بودن منم رنگو گذاشتم روی در و بقیشم که خودت دیدی
وایی دختر تو دیگه کی بودی دیوونه ات: خب دیگه( خنده) میا: خنده
۱۰.۶k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.