پارت
پارت۱۱
*پرش زمانی به وقت تعطیلی*
یورا:یوری یبار گفتم ولی بازم میگم مراقب باش
یوری:اوکی حواسم هست
دایسی:واییییی یوری*جیغ*
یوری:زهرمار چته
دایسی:اونجارو ببین
یورا:یوری خانم نگفتی امروز برادرت میاد دنبالت
یوری:هان
تا نگاش به جلوش میوفته درسته جونگکوک اومده بود دنبالش دخترا با تعجب به جونگکوک و یوری زل زده بودن یه سریا فکر میکردن شایعه اس خبرا ولینه واقعی بود یوری خشکش زده بود که جونگکوک گفت
جونگکوک:نمیخوای بیای پیش برادر بزرگت
یوری:....
جونگکوک:هی خانم جئون باتوام
یوری:ها با منی چرا چرا الان میام بچه ها خداحافظ
یورا:مراقب خودت باش
و یوری رفت پیش جونگکوک یوری خیلی معذب بود و خجالت میکشید
جونگکوک:بسه دیگه ما الان خواهر برادریم کی رو دیدی جلو برادرش خجالت بکشه ها
یوری:نمیدونم شاید من اولیشم
جونگکوک:بسه خانم خوشگله سوار شو بریم دور بزنیم میخوام تورو با یه سریا معرفی کنم
یوری:اوم باشه
و سوار ماشین شدن و به سمت یه کافه رفتن وقتی رفتن داخل کافه یوری باورش نمیشد که داره کیا رو میبینه
..............
*پرش زمانی به وقت تعطیلی*
یورا:یوری یبار گفتم ولی بازم میگم مراقب باش
یوری:اوکی حواسم هست
دایسی:واییییی یوری*جیغ*
یوری:زهرمار چته
دایسی:اونجارو ببین
یورا:یوری خانم نگفتی امروز برادرت میاد دنبالت
یوری:هان
تا نگاش به جلوش میوفته درسته جونگکوک اومده بود دنبالش دخترا با تعجب به جونگکوک و یوری زل زده بودن یه سریا فکر میکردن شایعه اس خبرا ولینه واقعی بود یوری خشکش زده بود که جونگکوک گفت
جونگکوک:نمیخوای بیای پیش برادر بزرگت
یوری:....
جونگکوک:هی خانم جئون باتوام
یوری:ها با منی چرا چرا الان میام بچه ها خداحافظ
یورا:مراقب خودت باش
و یوری رفت پیش جونگکوک یوری خیلی معذب بود و خجالت میکشید
جونگکوک:بسه دیگه ما الان خواهر برادریم کی رو دیدی جلو برادرش خجالت بکشه ها
یوری:نمیدونم شاید من اولیشم
جونگکوک:بسه خانم خوشگله سوار شو بریم دور بزنیم میخوام تورو با یه سریا معرفی کنم
یوری:اوم باشه
و سوار ماشین شدن و به سمت یه کافه رفتن وقتی رفتن داخل کافه یوری باورش نمیشد که داره کیا رو میبینه
..............
- ۵.۵k
- ۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط