ازدواج سوری پارت 23
ازدواج سوری پارت 23
(بزارین بچه های اعضا رو بهتون بگم
یونگی: مین هیوک، نین نینگ (مین هیوک: 20سال نین نینگ:2سال)
جین: سوهااا(16 سال) نامجون: لونا(18سال) جی هوپ: جی وونگ(16سال) کوک: بچه نداره جیمین: ابو و میا(10سالشونه) تهیونگ: نیانگ (10 سالشه)کوک بخاطر اینکه زنش مشکل رحم داره فعلا نمیتونه باردارشه *حالا واستون یه پارت راجبش میزارم*)
همه زدیم زیر خنده
کوک ـ یاااا چتونه؟ خب شماها هم میگوزین
جیمین ـ جونگکوک گوزاش قدرت داره
باز زدیم زیر خنده
تا ساعت هفت داشتیم فیلم قدیم های پسرا رو نگا میکردیمو می خندیدیم لباسم داشت اذیتم میکرد برای همین رفتم لباسمو عوض کردم لباس مردونه ی سیفدمو پوشیدم و دوتا دکمه ی اولو باز گذاشتم با شلوارک مشکیه کوتاهم رو پوشیدم
ویو نیانگ
ما بچه ها داشتیم داشتیم تو حیاط بازی میکردیم نین نینگ خواب بود
و مامان اینا داشتن شام درست میکردن بابا اینا هم تعریف میکردن
ـ بچه ها من دوس دارم زود بزرگ شم برم دانشگاه
سوهاا هیچ وقت نخواه که بزرگ شی
ـ چرا؟
سوهاا ـ چون تنها تر میشی
جی وونگ ـ سوهاا چرا این فکرو میکنی؟
سوهاا ـ بهت که گفتم
جی وونگ ـ نیانگ تو به حرف سوهاا گوش نده
ـ اما منم الان تنهام
میا ـ چرا؟ تو مارو داری
ـ معلومه که شما هارو دارم
سوهاا ـ بگو ببینم کی ناراحتت کرده؟
هیون ووک ـ اره بگوو ببینم
ـ از وقتی که بچه های کلاسمون فهمیدم که من روباهم دیگه وقتی نزدیکشون میشم ازم میترسن *با بغض*
ابو ـ حتی یوری؟
ـ یوری ازم دفاع کرد اما فرداش..
هیون ووک ـ فرداش چییی؟
ـ هیچی ولش کن نمیخوام راجبش حرف بزنم
لونا ـ نگران نباش همچی درست میشه باشه؟
ـ باشه
ــــ فلش بک بعد شام ــــ
ویو ات
بچه ها زودتر خوابیدن چون امروز خیلی باهم بازی کردن
یه سوکت بین ماها بود اون سکوتو شکستم
ـ ناجینا؟
ناجینا ـ بله؟
ـ کی عروسیه جونکیه؟
ناجینا ـ والا بهم چیز خاصی راجب تاریخشو اینا نگفت فقط گف اول یه عروسی توی سئول میگیرم یکی هم توی توکیو (یکی از شهرا های ژاپن)
ـ که این طور
رایدس ـ پس داره ازدواج میکنه
ـ مث اینکه همین جوره
زن کوک ـ گایز منو کوک میریم بخوابیم
ـ شبتون خوش
جین ـ *خمیازه*هااااییی ماهم بریم بخوابیم
جیمین ـ بریم
بچه ها رفتن بخوابن فقط منو ته بودیم سرمو انداختم روی شونه ی تهیونگ
ته ـ خسته ای بیا بریم بخوابیم
ـ بزار یه دقیقه سرم رو شونت باشه
ته ـ باشه
*بعد از یه دقیقه *
(بزارین بچه های اعضا رو بهتون بگم
یونگی: مین هیوک، نین نینگ (مین هیوک: 20سال نین نینگ:2سال)
جین: سوهااا(16 سال) نامجون: لونا(18سال) جی هوپ: جی وونگ(16سال) کوک: بچه نداره جیمین: ابو و میا(10سالشونه) تهیونگ: نیانگ (10 سالشه)کوک بخاطر اینکه زنش مشکل رحم داره فعلا نمیتونه باردارشه *حالا واستون یه پارت راجبش میزارم*)
همه زدیم زیر خنده
کوک ـ یاااا چتونه؟ خب شماها هم میگوزین
جیمین ـ جونگکوک گوزاش قدرت داره
باز زدیم زیر خنده
تا ساعت هفت داشتیم فیلم قدیم های پسرا رو نگا میکردیمو می خندیدیم لباسم داشت اذیتم میکرد برای همین رفتم لباسمو عوض کردم لباس مردونه ی سیفدمو پوشیدم و دوتا دکمه ی اولو باز گذاشتم با شلوارک مشکیه کوتاهم رو پوشیدم
ویو نیانگ
ما بچه ها داشتیم داشتیم تو حیاط بازی میکردیم نین نینگ خواب بود
و مامان اینا داشتن شام درست میکردن بابا اینا هم تعریف میکردن
ـ بچه ها من دوس دارم زود بزرگ شم برم دانشگاه
سوهاا هیچ وقت نخواه که بزرگ شی
ـ چرا؟
سوهاا ـ چون تنها تر میشی
جی وونگ ـ سوهاا چرا این فکرو میکنی؟
سوهاا ـ بهت که گفتم
جی وونگ ـ نیانگ تو به حرف سوهاا گوش نده
ـ اما منم الان تنهام
میا ـ چرا؟ تو مارو داری
ـ معلومه که شما هارو دارم
سوهاا ـ بگو ببینم کی ناراحتت کرده؟
هیون ووک ـ اره بگوو ببینم
ـ از وقتی که بچه های کلاسمون فهمیدم که من روباهم دیگه وقتی نزدیکشون میشم ازم میترسن *با بغض*
ابو ـ حتی یوری؟
ـ یوری ازم دفاع کرد اما فرداش..
هیون ووک ـ فرداش چییی؟
ـ هیچی ولش کن نمیخوام راجبش حرف بزنم
لونا ـ نگران نباش همچی درست میشه باشه؟
ـ باشه
ــــ فلش بک بعد شام ــــ
ویو ات
بچه ها زودتر خوابیدن چون امروز خیلی باهم بازی کردن
یه سوکت بین ماها بود اون سکوتو شکستم
ـ ناجینا؟
ناجینا ـ بله؟
ـ کی عروسیه جونکیه؟
ناجینا ـ والا بهم چیز خاصی راجب تاریخشو اینا نگفت فقط گف اول یه عروسی توی سئول میگیرم یکی هم توی توکیو (یکی از شهرا های ژاپن)
ـ که این طور
رایدس ـ پس داره ازدواج میکنه
ـ مث اینکه همین جوره
زن کوک ـ گایز منو کوک میریم بخوابیم
ـ شبتون خوش
جین ـ *خمیازه*هااااییی ماهم بریم بخوابیم
جیمین ـ بریم
بچه ها رفتن بخوابن فقط منو ته بودیم سرمو انداختم روی شونه ی تهیونگ
ته ـ خسته ای بیا بریم بخوابیم
ـ بزار یه دقیقه سرم رو شونت باشه
ته ـ باشه
*بعد از یه دقیقه *
۱۱.۳k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.