ازدواج سوری پارت یه نکته هیون ووک زبان روسی بلده

ازدواج سوری پارت21 (یه نکته هیون ووک زبان روسی بلده)

باهم داشتیم گپ میزدیم و ناهار درست میکردیم که صدای در اومد
ـ من باز میکنم
رفتم درو باز کردم رایدسو مین یونگ بودن
رایوس منتظر وایساده بود که بغلش کنم منم بجاش رفتم بغل مین یونگ
ـ سلام
مین یونگ ـ سلام ات جونم
رایدس ـ انگار نه انگار که من هیونگ این بشرم *در حال رفتن به داخل خونه *
داشت میرفت داخل خونه که با پام اومدم تو کمشرش
رایدس ـ اخخخخخخخخخ*با صدای بلند*
ـ حقته قورباغه هم قدته امشبم عقدته مورچه کمربندته
رایدس ـ برات دارم *میوفته دنبال ات *
از دس رایدس پناه برم به تهیونگ
ته ـ چته؟
ـ تهیونگ منو از دست رایدس نجات بده
رایدس ـ تهیونگ اگه طرف اون باشی دیگه نه من نه تو
ته ـ باشه
تهیونگ منو به رایدس فروخت
ـ تهیونگ میکشمت
نیانگ ـ چیکار اوپام داری
ـ نیانگ برای من اوپا اوپا نکن
دمپایمو در اوردم پرت کردم سمت رایدس که خورد سر جای ناموسیش نفسش بالا نیومد و افتاد زمین اونم جلوی پام کوک وجیمین جی هوپ شاخ شون در اومد
ـ اون تن لشتو جمع کن از جلوم
تا اومدم برم با دستش پامو گرفتو کشید و با پوز خوردم زمین
رایدس ـ دعفه ی اخرت باشه به من میگی تن لشمو کجا بزارم
از سر جام بلند شدم اومد بره که موهای کلشو گرفتم کشیدم
رایدس ـ ایییی
ـ زهرمار
ته ـ بس کنین
ات و رایدس ـ تهیونگ تو دخالت نکن
ته ـ باشه غلط کردم
دعوا های مون تمومی نداست من میزدم در باسن رایدس یکی هم اون میزد در باسن من (با روی پاشون منحرف نشین😂)
وقت ناهار رسید
ناجینا ـ گایز بیاین ناهار
نشیتیم سر میز ناهار خوردیم تا نصف بشقاب بیشتر نخوردم
ـ وااای من دیگه سیرم
ته ـ عشقم زرتو پرت نکن باشه؟*غذا میزاره تو دهن ات*
ـ چرا هر دفعه این کارو میکنی؟*با دهن پر *
ته ـ مامان بزرگ بهم گف که باید خوب غذا بخوری
ـ خاله بک جو بهت گفت؟
ته ـ اوهوم وگرنه پوست کلمو میکنه(خدانکنه)
رایدس ـ از خاله بعیده که بخواد به این یه وجب حیون برسه
دمپایمو از پام در اوردم سمتش نشونه گرفتم
ـ عشقم باز میخوای بخوری؟
رایدس ـ نه
ـ پس دیگه شات اپ کن
ناهار خوردیم رو کاناپه نسستیم زن کوک سرش با بچه ها گرم بود چون خودش نمیتونست باردار شه بخاطر اینکه رحمش پاره شده اما یه امید داشت که میتونه یه روز با بچش و کوک تو پارک راه بره
نیانگ ـ اوما میشه موهامو گیس کنی؟
ـ *اروم تو گوش نیانگ *نیانگ برو بده زنمو کوک برات ببافه
نیانگ ـ باشه
دیدگاه ها (۵۶)

ازدواج سوری پارت 22 (ببخشید این چند وقت مامانم گوشیمو گرفته ...

ازدواج سوری پارت 23(بزارین بچه های اعضا رو بهتون بگمیونگی: م...

ازدواج سوری پارت 20ـ مین هیوک دانشگاس؟ زن یونگی ـ اره شب میا...

ازدواج سوری پارت 19ـــــ فلش بک به روز پنجشنبه ــــویو اتاز ...

#تناسخ_یک_مافیاPart:11 ات: وایییی خیلی نگرانم یعنی ر.ا کجا ر...

عشق مافیاییp6

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط