فیک لیزکوک پارت سوم
از دید جنی
قرار شد با تهیونگ یه قرار بزاریم براشون تو پارک تا جانگ کوک لیسا رو ببینه و ازش معزت به خواهر
جنی : لیسا پاشو بریم پارک پیاده روی الان هوا خیلی خوبه
لیسا : جنی حال ندارم بزار فردا
جنی : پاشو دیگه الان هوا خیلی خوبه
لیسا : حرف مرغ یه پا داره باشه بریم
جنی : خوبه پاشو اماده شو
از دید لیسا
چون میدونستم بحث با جنی فایده نداره بلند شدم اماده شدم
لیسا : بریم
جنی : بریم
داشتیم تو پارک قدم میزدیم که جنی گفت میره اب بگیره تو رو همین نیمکت بشین منم نشستم
وقتی نشسته بودم یه نفر با کلاه و ماسک اومد کنارم نشست اول ترسیدم بعد که کلاه و ماسکش
رو در اورد تعجب کردم
لیسا : جانگ کوک
سریع از رو نیمکت بلند شدم می خواستم برم که جانگ کوک دستم و گرفت
جانگ کوک : لیسا ترو خدا یه لحظه وایسا من نباید زود قضاوت میکردم ببخشید
لیسا : کار خودت رو میکنی بعد میگی ببخشید
جانگ کوک : من واقعا متاسفم اگه به خواه برات توضیح میدم خواهش می کنم من و ببخش
لیسا : من بخشیدمت ولی فراموش نکردم
سریع دستم و از دستش کشیدم بیرون و از اونجا رفتم جامگ کوک همش اسمم و صدا میزد ولی من فقط میدوییدم من واقعا دوسش داشتم ولی نمیتونستم کار شو فراموش کنم
از پارک اومدم بیرون رو رفتم سمت خونه جنی هم اومد پیشم
جنی : لیسا چی شد باهاش حرف زدی
لیسا : اره
جنی : خب چیشد فعلا نمی خواهم در موردش حرف بزنم بیا بریم
از دید جانگ کوک
خیلی حالم بد بود و ترسیپه بودم از اینکه لیسا دیگه من و نخواهد رفتم پیش تهیونگ
تهیونگ : چی شد
جانگ کوک : باید یه بار دیگه ببینمش تا براش کامل توضیح بدم
تهیونگ : باشه یه بار دیگه به جنی زنگ میزنم جنی ببینم میتونه کاری کنه
از دید سوم شخص
تهیونگ به جنی زنگ زد و گفت به بار دیگه با لیسا حرف بزنه که جانگ کوک و ببینه و به حرفاش گوش بده
جنی با لیسا حرف زد و لیسا قبول کرد که به جانگ کوک یه فرصت بده تا براش توضیح بده جنی به تهیونگ زنگ زد و گفت که کجا قرار بزارن
روز قرار از دید لیسا
من قبول کردم که یک بار دیگه به جانگ کوک فرصت بدم رفتم سر قرار ولی با چیزی که دیدم بدنم یخ زد
قرار شد با تهیونگ یه قرار بزاریم براشون تو پارک تا جانگ کوک لیسا رو ببینه و ازش معزت به خواهر
جنی : لیسا پاشو بریم پارک پیاده روی الان هوا خیلی خوبه
لیسا : جنی حال ندارم بزار فردا
جنی : پاشو دیگه الان هوا خیلی خوبه
لیسا : حرف مرغ یه پا داره باشه بریم
جنی : خوبه پاشو اماده شو
از دید لیسا
چون میدونستم بحث با جنی فایده نداره بلند شدم اماده شدم
لیسا : بریم
جنی : بریم
داشتیم تو پارک قدم میزدیم که جنی گفت میره اب بگیره تو رو همین نیمکت بشین منم نشستم
وقتی نشسته بودم یه نفر با کلاه و ماسک اومد کنارم نشست اول ترسیدم بعد که کلاه و ماسکش
رو در اورد تعجب کردم
لیسا : جانگ کوک
سریع از رو نیمکت بلند شدم می خواستم برم که جانگ کوک دستم و گرفت
جانگ کوک : لیسا ترو خدا یه لحظه وایسا من نباید زود قضاوت میکردم ببخشید
لیسا : کار خودت رو میکنی بعد میگی ببخشید
جانگ کوک : من واقعا متاسفم اگه به خواه برات توضیح میدم خواهش می کنم من و ببخش
لیسا : من بخشیدمت ولی فراموش نکردم
سریع دستم و از دستش کشیدم بیرون و از اونجا رفتم جامگ کوک همش اسمم و صدا میزد ولی من فقط میدوییدم من واقعا دوسش داشتم ولی نمیتونستم کار شو فراموش کنم
از پارک اومدم بیرون رو رفتم سمت خونه جنی هم اومد پیشم
جنی : لیسا چی شد باهاش حرف زدی
لیسا : اره
جنی : خب چیشد فعلا نمی خواهم در موردش حرف بزنم بیا بریم
از دید جانگ کوک
خیلی حالم بد بود و ترسیپه بودم از اینکه لیسا دیگه من و نخواهد رفتم پیش تهیونگ
تهیونگ : چی شد
جانگ کوک : باید یه بار دیگه ببینمش تا براش کامل توضیح بدم
تهیونگ : باشه یه بار دیگه به جنی زنگ میزنم جنی ببینم میتونه کاری کنه
از دید سوم شخص
تهیونگ به جنی زنگ زد و گفت به بار دیگه با لیسا حرف بزنه که جانگ کوک و ببینه و به حرفاش گوش بده
جنی با لیسا حرف زد و لیسا قبول کرد که به جانگ کوک یه فرصت بده تا براش توضیح بده جنی به تهیونگ زنگ زد و گفت که کجا قرار بزارن
روز قرار از دید لیسا
من قبول کردم که یک بار دیگه به جانگ کوک فرصت بدم رفتم سر قرار ولی با چیزی که دیدم بدنم یخ زد
۱۶۵.۸k
۱۰ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.