نفس عمیق کشیدمو رفتم پیش خاله شاد ی نشستم رومبل اصلا
نفس عمیق کشیدمو رفتم پیش خاله شاد ی نشستم رومبل .....اصلا محلم نذاشت....شروع کردم:
-خاله شادی جوووونم ......ناراحتی؟
جواب نداد
-خب خاله .....تقصیر این شازده پسرته.....
خواستم ادامه بدم که دیدم اون یکی پسرش....اها....رادوین نشسته اون طرف ....اوه اوه..... ولی بیخیال ادامه دادم:
-مگه تقصیر منه.....اگه این پسرتون چیزی نمیگفت منم کاری نمیکردم...مگه من از چیم؟...ازسنگ؟ خب منم ادمم....غرور دارم ....میدونین اون لحظه چه حسی بهم دست داد.....احساس کردم یه سربارم....احساس کردم یه کسیم که هیچکی رو نداره.....میدونین...میدونین...این چقدر برای یه دختر....سخته
کارم از اشک گذشته بود....هق هق میکردم سرمو گرفته بودم پایین که دیدم تو بغل یه نفر رفتم
-عزیزم گریه نکن....ببخشید منم تقصیر داشتم.....کی گفته تو هیچکسو نداری.....پس من چیم اینجا؟
بعد با دستش چونمو گرفتو سرمو اورد بالا
-گریه نکن....باشه؟
-باشه
-افرین....حالا من برم برای دختر گلم یه شربت خوشمزه با غذا بیارم...که ظهر هیچی نخوردی
بعد پاشدو رفت تو اشپزخونه عمو صالحم باهاش رفت....داشتم اشکامو پاک میکردم که صدای یه نفر اومد
-ببخشید
سرمو بالا اوردم دیدم اقا رادوینه....میدونین از کجا تشخیصشون میدم؟اینکه این رادوینه چشاش مشکیه ولی اون رادمانه چشاش عسلیه....ادامه داد
-ببخشید که من سرتون داد زدمو بهتون حرف زدم.....صبح اعصابم از یه قرارداد خورد بود برای همین سرشما خالی کردم.....
سرمو انداختم پایینو گفتم
-منم مقصرم....خیلی زبون درازی کردم ببخشید
خندیدوگفت
-خب فکر کنم اگه بخوایم تو این خونه کنار همدیگه باشیم باید باهمدیگه سازگار باشیم....خب خواهری اسم شما چیه؟
از اسم خواهری خوشحال شدم سرمو اوردم بالاوگفتم
-طهورا
زد تو سرشوگفت
-اخ راست میگیا.....صبح اسمتو گفتی....جدیدا خنگ شدم....از این به بعد من داداش رادوینم...توهم اجی طهورایی قبول؟
-قبول داداش رادوین
-افرررررررررررین ....اگه بدونی چقدر دوست داشتم یه اجی گل داشته باشم
خندیدم که رادمان اومدوگفت
-نه...این قبول نیست....چرا تورو به اسم صدا کنه.....بعد منو اقا جنه؟؟؟؟
با تعجب نگاش کردم که گفت
#در_حریم_تو
کپی بدون ذکر منبع پیگرد الهی دارد 💜
-خاله شادی جوووونم ......ناراحتی؟
جواب نداد
-خب خاله .....تقصیر این شازده پسرته.....
خواستم ادامه بدم که دیدم اون یکی پسرش....اها....رادوین نشسته اون طرف ....اوه اوه..... ولی بیخیال ادامه دادم:
-مگه تقصیر منه.....اگه این پسرتون چیزی نمیگفت منم کاری نمیکردم...مگه من از چیم؟...ازسنگ؟ خب منم ادمم....غرور دارم ....میدونین اون لحظه چه حسی بهم دست داد.....احساس کردم یه سربارم....احساس کردم یه کسیم که هیچکی رو نداره.....میدونین...میدونین...این چقدر برای یه دختر....سخته
کارم از اشک گذشته بود....هق هق میکردم سرمو گرفته بودم پایین که دیدم تو بغل یه نفر رفتم
-عزیزم گریه نکن....ببخشید منم تقصیر داشتم.....کی گفته تو هیچکسو نداری.....پس من چیم اینجا؟
بعد با دستش چونمو گرفتو سرمو اورد بالا
-گریه نکن....باشه؟
-باشه
-افرین....حالا من برم برای دختر گلم یه شربت خوشمزه با غذا بیارم...که ظهر هیچی نخوردی
بعد پاشدو رفت تو اشپزخونه عمو صالحم باهاش رفت....داشتم اشکامو پاک میکردم که صدای یه نفر اومد
-ببخشید
سرمو بالا اوردم دیدم اقا رادوینه....میدونین از کجا تشخیصشون میدم؟اینکه این رادوینه چشاش مشکیه ولی اون رادمانه چشاش عسلیه....ادامه داد
-ببخشید که من سرتون داد زدمو بهتون حرف زدم.....صبح اعصابم از یه قرارداد خورد بود برای همین سرشما خالی کردم.....
سرمو انداختم پایینو گفتم
-منم مقصرم....خیلی زبون درازی کردم ببخشید
خندیدوگفت
-خب فکر کنم اگه بخوایم تو این خونه کنار همدیگه باشیم باید باهمدیگه سازگار باشیم....خب خواهری اسم شما چیه؟
از اسم خواهری خوشحال شدم سرمو اوردم بالاوگفتم
-طهورا
زد تو سرشوگفت
-اخ راست میگیا.....صبح اسمتو گفتی....جدیدا خنگ شدم....از این به بعد من داداش رادوینم...توهم اجی طهورایی قبول؟
-قبول داداش رادوین
-افرررررررررررین ....اگه بدونی چقدر دوست داشتم یه اجی گل داشته باشم
خندیدم که رادمان اومدوگفت
-نه...این قبول نیست....چرا تورو به اسم صدا کنه.....بعد منو اقا جنه؟؟؟؟
با تعجب نگاش کردم که گفت
#در_حریم_تو
کپی بدون ذکر منبع پیگرد الهی دارد 💜
- ۹.۶k
- ۱۰ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط