فیک بیمار دیوونه
(درسته هنوز شرطا نرسیده ولی خوب بیخیال دلم نیومد نزارم😐😂)
پارت ۸
به خودم اومدم و دیدم خواهر تهیونگه که دستش خورده به لیوان جلو اپن افتاده زمین ...
ا.ت: خوبی؟! چیزیت نشد؟
لیهو: عا ن خوبم
ا.ت: حواست کجاس دختر.
لیهو: دیگ ندیم تو هم غر نزن ... داداشم کو؟!
ا.ت: بالا خوابیده
لبهو: اها... از تو چخبر چند وقته نیستی اومدم بت سر بزنم
ا.ت: همم خوب کردی هیچ مق همیشه
لیهو: ا.ت ... درباره اون تصمیمت مطمعنی ... اگ داداشم بدونه ک این کارو کردی هر کجام ک باشی میاد و پیدات میکنه دوباره .
ا.ت: همم لیهو من مطمعنم نمیخام پیش کسی که دوسش ندارم بمونم اونم اجباری ... هیچ کاری هم نمیتونه بکنه وقتی اون برگه هارو امضا کنه دیگ کارم تمومه و آزاد میشمم😃
لیهو: اوم خوبه.. برات خوشحالممم😄😁
تهیونگ: کدوم برگه ها ؟( خابالوده و موهاش بهم ریخته اس کیوت🥺🤍)
ا.ت: هاا...
لیهو: عا خوب
تهیونگ: چرا به تته پته اوفتادین چطورنه؟!منظورتون کدوم برگه هاس؟
لیهو: ببینم داداشم چطوره خوبه؟!
تهیونگ: لیهو بحث رو عوض نکن ... ا.ت کدوم برگه هااا.... گعتممم کدوم میخای چه غلطی بکنی هااا(بادااد)
لیهو: دادش تو چیا شنیدی؟
تهیونگ: همه رو شنیدم ... میخام از زبون خود طرف بشنومم ... ا.ت گفتم کدوم برگه ها ( شمرده سمرده گفت)
ا.ت: عام ... خوب ته
تهیونگ: بدون اینکه لفتش بدی واضع بگو بینم درد چیههه؟ (باداد)
ا.ت: تهیونگ من منطورم اون برگه ها ... برگه طلاقه میخام ازت جدا بشم و آزاد بشم و برم پیش بچم و پدر بچم ( یهو سوزش شدیدی حس کردم * باورم نمیشه دست روم بلند کرد دوباره ...
تهیونگ: هه تو هیچوقت ازم جدا نمیشی.... و از اینجا نمیری اینجا خونه توعه ... پس بشین زندگیتو بکن وگرنه اون روی منو میبینی فهمیدی ؟( باداد)
ا.ت: من بردت نیستم ... گمشو هر کاری میخای بکن من دوستت ندارم چرا نمیفهمی عوضیی
لیهو: ا.ت بس کن ( باداد)
ا.ت: چرا باید بس کنم شماها بس کنین .. من زندانی شما ها نیستم ... من میرم ی روزی ی جوری میرم آقای کیم حتی نتونی ردمو پیدا کنی
تهیونگ: مگر اینکه از رو جنازم رد بشی (یهو موهای ا.ت رو گرفت و کشون کشون داشت باش خودش میبرد ..* نشونت میدم هرزه چطور باهام حرف بزنی تا حالا چیزی نگفتم چون دوست داشتم ولی الان دیگ بسه خودم ادمت میکنم ..
لیهو: تهیونگگ ... داداش ولش کن تروخدا..
تهیونگ: اگ نمیخای تورو هم بکشم بهتره بری پیش شوهرت گمشوو
لیهو: تهیونگ اگ ی تار مو ازش کم بشه هیچوقت نمیبخشمت
تهیونگ: گمشووو ... همتون به ی اندازه هرزه این ... خوب بیب دوس داری چطوری بکشمت هوم؟!
ا.ت: هر کاری میخای بکن ... عوضی
تهیونگ: نوچ . نوچ همین زبون درازیت کار دستت میده ... ولی چون دوستت دارم زیاد نمیتونم شکنجت کنم ..
تهیونگ رفت سمتع یه میله آهنی و ا.ت رو دستلش رو بست و تا حد ممکن میزدش...*
پارت ۸
به خودم اومدم و دیدم خواهر تهیونگه که دستش خورده به لیوان جلو اپن افتاده زمین ...
ا.ت: خوبی؟! چیزیت نشد؟
لیهو: عا ن خوبم
ا.ت: حواست کجاس دختر.
لیهو: دیگ ندیم تو هم غر نزن ... داداشم کو؟!
ا.ت: بالا خوابیده
لبهو: اها... از تو چخبر چند وقته نیستی اومدم بت سر بزنم
ا.ت: همم خوب کردی هیچ مق همیشه
لیهو: ا.ت ... درباره اون تصمیمت مطمعنی ... اگ داداشم بدونه ک این کارو کردی هر کجام ک باشی میاد و پیدات میکنه دوباره .
ا.ت: همم لیهو من مطمعنم نمیخام پیش کسی که دوسش ندارم بمونم اونم اجباری ... هیچ کاری هم نمیتونه بکنه وقتی اون برگه هارو امضا کنه دیگ کارم تمومه و آزاد میشمم😃
لیهو: اوم خوبه.. برات خوشحالممم😄😁
تهیونگ: کدوم برگه ها ؟( خابالوده و موهاش بهم ریخته اس کیوت🥺🤍)
ا.ت: هاا...
لیهو: عا خوب
تهیونگ: چرا به تته پته اوفتادین چطورنه؟!منظورتون کدوم برگه هاس؟
لیهو: ببینم داداشم چطوره خوبه؟!
تهیونگ: لیهو بحث رو عوض نکن ... ا.ت کدوم برگه هااا.... گعتممم کدوم میخای چه غلطی بکنی هااا(بادااد)
لیهو: دادش تو چیا شنیدی؟
تهیونگ: همه رو شنیدم ... میخام از زبون خود طرف بشنومم ... ا.ت گفتم کدوم برگه ها ( شمرده سمرده گفت)
ا.ت: عام ... خوب ته
تهیونگ: بدون اینکه لفتش بدی واضع بگو بینم درد چیههه؟ (باداد)
ا.ت: تهیونگ من منطورم اون برگه ها ... برگه طلاقه میخام ازت جدا بشم و آزاد بشم و برم پیش بچم و پدر بچم ( یهو سوزش شدیدی حس کردم * باورم نمیشه دست روم بلند کرد دوباره ...
تهیونگ: هه تو هیچوقت ازم جدا نمیشی.... و از اینجا نمیری اینجا خونه توعه ... پس بشین زندگیتو بکن وگرنه اون روی منو میبینی فهمیدی ؟( باداد)
ا.ت: من بردت نیستم ... گمشو هر کاری میخای بکن من دوستت ندارم چرا نمیفهمی عوضیی
لیهو: ا.ت بس کن ( باداد)
ا.ت: چرا باید بس کنم شماها بس کنین .. من زندانی شما ها نیستم ... من میرم ی روزی ی جوری میرم آقای کیم حتی نتونی ردمو پیدا کنی
تهیونگ: مگر اینکه از رو جنازم رد بشی (یهو موهای ا.ت رو گرفت و کشون کشون داشت باش خودش میبرد ..* نشونت میدم هرزه چطور باهام حرف بزنی تا حالا چیزی نگفتم چون دوست داشتم ولی الان دیگ بسه خودم ادمت میکنم ..
لیهو: تهیونگگ ... داداش ولش کن تروخدا..
تهیونگ: اگ نمیخای تورو هم بکشم بهتره بری پیش شوهرت گمشوو
لیهو: تهیونگ اگ ی تار مو ازش کم بشه هیچوقت نمیبخشمت
تهیونگ: گمشووو ... همتون به ی اندازه هرزه این ... خوب بیب دوس داری چطوری بکشمت هوم؟!
ا.ت: هر کاری میخای بکن ... عوضی
تهیونگ: نوچ . نوچ همین زبون درازیت کار دستت میده ... ولی چون دوستت دارم زیاد نمیتونم شکنجت کنم ..
تهیونگ رفت سمتع یه میله آهنی و ا.ت رو دستلش رو بست و تا حد ممکن میزدش...*
۲۵.۸k
۲۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.