ترس شیرینpt
ترس شیرینpt20
کمی مکث کرد و ادامه داد.
-تو اونجا بودی شوگا،اونجا بودی وقتی همه عزیزامو از دست دادم،وقتی جلو چشمام همشون برای همیشه رفتن و من نمیتونستم هیچ کاری کنم چون باید بزرگ میشدم.
شوگا لیوان اضافه ای که کنار بطری تا بود برداشت و پرش کرد.
-حتی اون موقع هم انقدر احساس نخواسته شدن نکرده بودم
& انقدر میخوایش؟
-جوری که نمیتونم مقداری تعیین کنم.
&میدونی داری ازش نقطه ضعف درست میکنی؟
تهیونگ سکوت کرد و جرعه ای از محتوا توی لیوانش خورد.
&بجای اینکه بترسونیش نشون بده چقدر میخوایش،تا کجا میتونی براش پیش بری.
تهیونگ نگاهی به شوگا کرد .
-میدونی وقتی فاز نصیحت پدرانه نمیگیری کمتر ازت بدم میاد؟
شوگا ته مونده نوشیدنش رو خورد لیوان رو نیز گذاشت
&واقعا غیر قابل تحملی.
-اما تو تحملم میکنی.
&چاره دیگه ای دارم؟
تهیونگ بعد از مدت ها لبخند معروفش رو زد
-نچ.
.
هر جوری شده بود به بار رفت و خودش رو آماده کرد که دوباره همون صدای قدیمی تو مغذشو شنیده شد
√جیمین
~خوش اومدی هیون وو
√امروز با شما میام رو صحنه
~خیلی خوب میشه آماده شو
هیون وو کنار هانا وایساد و گیتارش رو آماده کرد
√دلم برای باهم بدون رو صحنه تنگ شده بود.
+کسی داره اینو میگه که خودش گذاشت رفته.
و بدون اینکه حتی نگاهی کنه رو صحنه قدم گذاشت سرجاش قرار گرفت البته با وجود احساس کردن نگاه خیره پسر بغلش.
تو مدتی که داشت اجرا میکرد نگاه خیره کسی رو احساس میکرد اما مطمئن بود از پسر بغلش نیست،یعنی لی مین هو بود؟
.
اجرا تموم شد با تشویق های مردم از کارش راضی بود.رفت دستشویی و آبی زد به صورتش و با بالا آوردن سرش و نگاه کردن خودش تو آینه جثه کابوسش رو دید.مرد سریع اومد جلو دستش رو گذاشت رو دهن دختر و اون به سمت خودش برگردوند.
-اون بالا زیادی خیره کننده بودی کبوتر.
پشتش کاملا به جسمی که بود چسبیده بود .
+تو اینجا چه غلطی میکنی؟
-انتظارش نداشتی کبوتر ولی از اون بالا که خیلی مطمئن بودی.
هانا با متوجه شدن حقیقت چشمام گرد شد.
کمی مکث کرد و ادامه داد.
-تو اونجا بودی شوگا،اونجا بودی وقتی همه عزیزامو از دست دادم،وقتی جلو چشمام همشون برای همیشه رفتن و من نمیتونستم هیچ کاری کنم چون باید بزرگ میشدم.
شوگا لیوان اضافه ای که کنار بطری تا بود برداشت و پرش کرد.
-حتی اون موقع هم انقدر احساس نخواسته شدن نکرده بودم
& انقدر میخوایش؟
-جوری که نمیتونم مقداری تعیین کنم.
&میدونی داری ازش نقطه ضعف درست میکنی؟
تهیونگ سکوت کرد و جرعه ای از محتوا توی لیوانش خورد.
&بجای اینکه بترسونیش نشون بده چقدر میخوایش،تا کجا میتونی براش پیش بری.
تهیونگ نگاهی به شوگا کرد .
-میدونی وقتی فاز نصیحت پدرانه نمیگیری کمتر ازت بدم میاد؟
شوگا ته مونده نوشیدنش رو خورد لیوان رو نیز گذاشت
&واقعا غیر قابل تحملی.
-اما تو تحملم میکنی.
&چاره دیگه ای دارم؟
تهیونگ بعد از مدت ها لبخند معروفش رو زد
-نچ.
.
هر جوری شده بود به بار رفت و خودش رو آماده کرد که دوباره همون صدای قدیمی تو مغذشو شنیده شد
√جیمین
~خوش اومدی هیون وو
√امروز با شما میام رو صحنه
~خیلی خوب میشه آماده شو
هیون وو کنار هانا وایساد و گیتارش رو آماده کرد
√دلم برای باهم بدون رو صحنه تنگ شده بود.
+کسی داره اینو میگه که خودش گذاشت رفته.
و بدون اینکه حتی نگاهی کنه رو صحنه قدم گذاشت سرجاش قرار گرفت البته با وجود احساس کردن نگاه خیره پسر بغلش.
تو مدتی که داشت اجرا میکرد نگاه خیره کسی رو احساس میکرد اما مطمئن بود از پسر بغلش نیست،یعنی لی مین هو بود؟
.
اجرا تموم شد با تشویق های مردم از کارش راضی بود.رفت دستشویی و آبی زد به صورتش و با بالا آوردن سرش و نگاه کردن خودش تو آینه جثه کابوسش رو دید.مرد سریع اومد جلو دستش رو گذاشت رو دهن دختر و اون به سمت خودش برگردوند.
-اون بالا زیادی خیره کننده بودی کبوتر.
پشتش کاملا به جسمی که بود چسبیده بود .
+تو اینجا چه غلطی میکنی؟
-انتظارش نداشتی کبوتر ولی از اون بالا که خیلی مطمئن بودی.
هانا با متوجه شدن حقیقت چشمام گرد شد.
- ۵.۸k
- ۳۰ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط