عاشق یه خلافکار شدم پارت
عاشق یه خلافکار شدم پارت ۱۶
ا.ت : خب...هق بذار توضیح بدم
تهیونگ : من گفتم حوصله ی توضیح ندارم
ا.ت : باور کن من هق استفاء دادم
تهیونگ : از کجا باور کنم مدرک بده
ا.ت : از صفحه چتم اسکرین شات گرفتم
تهیونگ : گوشیت کجاست ؟
ا.ت : تو اتاق روی میز گذ.....
تهیونگ : خیلی خب
بعد رفت درو باز کرد و به بادیگاردش گفت گوشیمو بیاره و اومد تو
تهیونگ : فقط اگه دروغ گفته باشی
(صدای در زدن)
تهیونگ : بیا تو
بادیگارد : بفرمایین قربان
گوشیو گرفت و گفت
تهیونگ : بیرون
بادیگاردش رفت بیرون
تهیونگ : رمزش ؟
ا.ت : (رمزو گفتی)
بعد از اینکه اسکرین شاتو دید
تهیونگ : شانس آوردی...ولی فعلا نمیذارم برگردی سر کارت
ا.ت : یه چیزی بگم ؟
تهیونگ : هوم ؟
ا.ت : تو که میخواستی جینا رو بکشی چرا گفتی میخوای به خوبی ازش پذیرایی بشه ؟
تهیونگ : میخواستم از آخر عمرش لذت ببره ولی به ناهار نکشید
ا.ت : نمیشه برم بیرون ؟
تهیونگ : نه
اومد سمتم و طنابا رو پاره کرد بعد از جیبش دستبند در آورد و دستمو بستو با خودش کشوندم بیرون
ا.ت : چیکار میکنی ؟
تهیونگ : میبرمت جایی که هیچکس صدای جیغتو نمیشنوه
از خونه بردم بیرون توی زیر زمین...اونجا مثل یه سلول کوچیک بود...وایسا ببینم میخواد زندانیم کنه ؟
تهیونگ : برو تو
ا.ت : نمیخوام
بزور هلم داد داخلو افتادم رو زمین تا خواستم برم بیرون درو بست
منم همونجا با مشت میکوبیدم به در و ناله میکردم
ادامه دارد...
ا.ت : خب...هق بذار توضیح بدم
تهیونگ : من گفتم حوصله ی توضیح ندارم
ا.ت : باور کن من هق استفاء دادم
تهیونگ : از کجا باور کنم مدرک بده
ا.ت : از صفحه چتم اسکرین شات گرفتم
تهیونگ : گوشیت کجاست ؟
ا.ت : تو اتاق روی میز گذ.....
تهیونگ : خیلی خب
بعد رفت درو باز کرد و به بادیگاردش گفت گوشیمو بیاره و اومد تو
تهیونگ : فقط اگه دروغ گفته باشی
(صدای در زدن)
تهیونگ : بیا تو
بادیگارد : بفرمایین قربان
گوشیو گرفت و گفت
تهیونگ : بیرون
بادیگاردش رفت بیرون
تهیونگ : رمزش ؟
ا.ت : (رمزو گفتی)
بعد از اینکه اسکرین شاتو دید
تهیونگ : شانس آوردی...ولی فعلا نمیذارم برگردی سر کارت
ا.ت : یه چیزی بگم ؟
تهیونگ : هوم ؟
ا.ت : تو که میخواستی جینا رو بکشی چرا گفتی میخوای به خوبی ازش پذیرایی بشه ؟
تهیونگ : میخواستم از آخر عمرش لذت ببره ولی به ناهار نکشید
ا.ت : نمیشه برم بیرون ؟
تهیونگ : نه
اومد سمتم و طنابا رو پاره کرد بعد از جیبش دستبند در آورد و دستمو بستو با خودش کشوندم بیرون
ا.ت : چیکار میکنی ؟
تهیونگ : میبرمت جایی که هیچکس صدای جیغتو نمیشنوه
از خونه بردم بیرون توی زیر زمین...اونجا مثل یه سلول کوچیک بود...وایسا ببینم میخواد زندانیم کنه ؟
تهیونگ : برو تو
ا.ت : نمیخوام
بزور هلم داد داخلو افتادم رو زمین تا خواستم برم بیرون درو بست
منم همونجا با مشت میکوبیدم به در و ناله میکردم
ادامه دارد...
- ۵۰۵
- ۲۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط