تا ماه شدی برکه شدم باتن تب دار

تا ماه شدی ، برکه شدم ، باتن تب دار
آیینه شدم ، محوشدی، تکه و تکرار

باید بنشینم ، بنوازم ، بنوازی
شهناز شوی ، ناز شوم با نفس تار

من پنجره را پلک زدم تا تو بیایی
شاید که دری باز شود در دل دیوار

ای دورترین بغض زمین ، مرز نفس گیر
نزدیک تر از من به خودم ،وعده ی دیدار

غوغای غریبی ست میان من و این آه
ما هر دو شکستیم در این حادثه بسیار

باید بروم سمت غروبی که تو رفتی
یک صبح به تو ختم نشد باز هم انگار

من روسری ام را به پَر باد سپردم
افتاد به یادم گِره ، بغض تو هر بار

محبوب من ای شعر غزلِ خیزِ دلِ انگیز
ای دوست ترین دوست ترین دوست ترین یار
دیدگاه ها (۷)

شعر زیبای ( فریدون مشیری ) تقدیم به همه دوستانم...من دلم می‌...

*دنیای من دنیای تردید و یقین استیک عمر بی تاب کسی بودن همین ...

شخصیت شناسی

دلم میخواستمی شد مثل اعضا بدناحساس را هم اهدا کرد !اصلاً هر ...

me: My many years of lovPart:⑥⑦ویو میونگبعد چند مین دکتر اوم...

برادرای هایتانی پارت..فک کنم ۱۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط