ترس من
ترس من
p=5
_هی اروم باش تقصیر تو نبود
&ببین تقصیر تو نبود من یه لحضه عصبب شدم
+چرا میگی.... من خوندمش...
×ببین تو دوباره متولد شدی پس اونا هم متولد میشن
+از کجا مطمئنی
×نمیدونم... الان دیگه زنگ خورده بیاین بریم کلاس... روشا... یعنی ا.ت بیا پیش ما بشین
+اوک
*ویو جونگکوک*
با هم رفتیم تو کلاس معلم اند بعد کلی حرف زدن گفت
§بچه دوتا هم کلاسی جدید دارین... بچه ها بیاین تو
*علامت هانا~ علامت انا ٪*(اره همون ماریا و سوفی فقط اسمشون عوض شده)
٪های من جانگ انا هستم
~های منم جانگ هانا هستم
§شما خواهرین؟
٪نه هانا میشه دختر عموم
§ها برین پیش جونگکوک و رزی بشینن
٪واو ماریا هنوزم همونن*خیلی اروم*
~اره*ارومتر*روشا؟
§بچه ها ما روشا نداریم اون ا.ته
٪اها ممنون
§خب بچه هابشینن دیگه الان زنگ میخوره
~باشه ممنون
×شما دوتا... مارو مشناسین؟
~واو رزی همونی یکمم عوض نشدی
٪اره واو جونگکوک و تهیونگ همونن انگار هیچی نشده و روشا اونم که انگار همون دختر لجبازه
+شما چطور یادتونه
٪مگه تو یادت نبود
+شما هم متولد شدین؟
~نه ما دیروز همیجوری یهو تو یه خونه امدیمدهمو شناختیم بعد روحا بهمون گفتن که اون خونه همون قبرستانه هست بعدم بهمون گفتن که تو این مدرسه هستیم ماهم اسمامو عوض کردیم و خب یه شناسنامه جدید ساختیم و با دوتا مرد مهربون امدیم
&واقعا سوفی خودتی؟
٪نه پس عممه
&هی خیلی دلم برات تنگ شده بود
٪منم همینطور
+وایسا پس چرا من متولد شدم؟
~نمیدونم
_بچه ها الان وقتش نیست ما یه مشکل جدی داریم
~بگو
_یادتونه همون زنی که پشتمون ظاهر شد و هممونو طلسم کرد
٪اره چطور
&روشا رو به سرپرستی قبول کرده و روشا نمتونه از اون خونه بیاد بیرون
+پس پرونده چطوری امده بود تو کمدم
_نمیدونم
&منم نمیدونم
×خب کار من بود مجبور بودم باید روشا میفهمید
+منو روشا صدا نکنین من ا.تم
_خب ما عادت کردیم
+شت
~پش روشا الان گروگان اونه
_اره
٪خب چطور باید نجاتش بدیم
&بنظر من باید از روحایی اونجا بپرسیدم
_فکر خوبی نیست چون شاید انجلا بفهمه
+خب چطور باید بیام بیرون
_نمیدونم
×بچه ها باید از.... سوکا کمک بگیرم
_من نزدیکش نمیشم
&منم
~سوکا کیه
٪ببین هرجوری هست باید به روشا کمک کنیم
+یکی به من بگه من اصلا کی بودم که، زبان های باستانی رو بلد بودم
_اها خب تو دختر یه تاجر بودی و پدرت همیشه میترسید که تو چیزیت بشه و خب تو خونه زبان های باستانی رو بهت یاد میدادو نانچیکو و شمشیر بازی رو بهت یاد داد ولی خب نمیزاشت بری اردو ها تفریحی و اون اردو اولین اردوی بود که امدی و باعث شدی اونجوری بشه
+شت
p=5
_هی اروم باش تقصیر تو نبود
&ببین تقصیر تو نبود من یه لحضه عصبب شدم
+چرا میگی.... من خوندمش...
×ببین تو دوباره متولد شدی پس اونا هم متولد میشن
+از کجا مطمئنی
×نمیدونم... الان دیگه زنگ خورده بیاین بریم کلاس... روشا... یعنی ا.ت بیا پیش ما بشین
+اوک
*ویو جونگکوک*
با هم رفتیم تو کلاس معلم اند بعد کلی حرف زدن گفت
§بچه دوتا هم کلاسی جدید دارین... بچه ها بیاین تو
*علامت هانا~ علامت انا ٪*(اره همون ماریا و سوفی فقط اسمشون عوض شده)
٪های من جانگ انا هستم
~های منم جانگ هانا هستم
§شما خواهرین؟
٪نه هانا میشه دختر عموم
§ها برین پیش جونگکوک و رزی بشینن
٪واو ماریا هنوزم همونن*خیلی اروم*
~اره*ارومتر*روشا؟
§بچه ها ما روشا نداریم اون ا.ته
٪اها ممنون
§خب بچه هابشینن دیگه الان زنگ میخوره
~باشه ممنون
×شما دوتا... مارو مشناسین؟
~واو رزی همونی یکمم عوض نشدی
٪اره واو جونگکوک و تهیونگ همونن انگار هیچی نشده و روشا اونم که انگار همون دختر لجبازه
+شما چطور یادتونه
٪مگه تو یادت نبود
+شما هم متولد شدین؟
~نه ما دیروز همیجوری یهو تو یه خونه امدیمدهمو شناختیم بعد روحا بهمون گفتن که اون خونه همون قبرستانه هست بعدم بهمون گفتن که تو این مدرسه هستیم ماهم اسمامو عوض کردیم و خب یه شناسنامه جدید ساختیم و با دوتا مرد مهربون امدیم
&واقعا سوفی خودتی؟
٪نه پس عممه
&هی خیلی دلم برات تنگ شده بود
٪منم همینطور
+وایسا پس چرا من متولد شدم؟
~نمیدونم
_بچه ها الان وقتش نیست ما یه مشکل جدی داریم
~بگو
_یادتونه همون زنی که پشتمون ظاهر شد و هممونو طلسم کرد
٪اره چطور
&روشا رو به سرپرستی قبول کرده و روشا نمتونه از اون خونه بیاد بیرون
+پس پرونده چطوری امده بود تو کمدم
_نمیدونم
&منم نمیدونم
×خب کار من بود مجبور بودم باید روشا میفهمید
+منو روشا صدا نکنین من ا.تم
_خب ما عادت کردیم
+شت
~پش روشا الان گروگان اونه
_اره
٪خب چطور باید نجاتش بدیم
&بنظر من باید از روحایی اونجا بپرسیدم
_فکر خوبی نیست چون شاید انجلا بفهمه
+خب چطور باید بیام بیرون
_نمیدونم
×بچه ها باید از.... سوکا کمک بگیرم
_من نزدیکش نمیشم
&منم
~سوکا کیه
٪ببین هرجوری هست باید به روشا کمک کنیم
+یکی به من بگه من اصلا کی بودم که، زبان های باستانی رو بلد بودم
_اها خب تو دختر یه تاجر بودی و پدرت همیشه میترسید که تو چیزیت بشه و خب تو خونه زبان های باستانی رو بهت یاد میدادو نانچیکو و شمشیر بازی رو بهت یاد داد ولی خب نمیزاشت بری اردو ها تفریحی و اون اردو اولین اردوی بود که امدی و باعث شدی اونجوری بشه
+شت
۸.۲k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.