Ep7
Ep7
بریم بمیریم
......................(از دید یوگیوم*-*)
دست سایه رو گرفتم بردمش تو حیاط. این دختر اصلا متوجه نیست چیکار میکنه.
فکر دل منم نمیکنه(قربونــــــــ دلتــ عشقمـ)
هولش دادم گوشه دیوار و بهش زل زدم. با اینکه از اولین باری که دیده بودمش شیطون تر شده بود
ولی هنوز چشماش مظلوم مظلوم بود.باند سرش کج شده بود و چشماش از ترس سریع سریع پلک میزد
-سایه؟
سایه:بله!
بی اخطیار یاد اولین دیدارمون افتادم
فلش بک پنج سال پیش/امارت توان
داشتم همش پیش پدرم غر غرمیکردم . آخه کودوم آدم عاقلی شبی که قراربارون بیاد پارتی میگره
پدر هم که عین خیالش نبود . معلومه همیشه حرف حرفه پدره. مادرم همیشه اینو میگفت
بلاخره انتظار منم به سر رسیدو بارون گرفت. سوییچ و از پدر گرفتمو سوار ماشین شدم
لذت بخش تر از صدای بارون رو سقف ماشین نبود!آرامشمو صدای شکستن شیشه شکست.
یه مرد که معلوم بود مسته و بیش از حد نوشیده. حواسم رفت به اون یارو و نگاهم افتاد به مقصدش.
دستشویی() زنونه. چتر از صندلی عقب برداشتم و به سمت دستشویی() دویدم. خوب شد رفتم یه دختر
تو دستشویی() بود و داشت جیغ میزد . وارد دستشویی شدم(). مرد داشت دکمه های لباسشو
باز میکرد . چتر و انداختم و رفتم سمت یارو. یارو رو برگردوندم سمت خودم و یه مشت
تو اونجا(جا حساس پسرا) زدم . یارو از درد روی زمین ولو شد . منم به سمت اون
دختره رفتم . زانوهاشو بغل کرده بود و سرشو تو اونا پنهون کرده بود. دستاو از هم باز
کردم و پهش نگاه کردم . با چشمای درشت مشکیش بهم خیره شده بود.من: در امانی
سرشو خم کرد و از پشت سر من یارو رو نگاه کرد . من : کره ای نیستی ؟
سرشو تکون داد. یعنی نیستم .دستمو گرفتم جلوش . من : بلند شو .مطیعانه
دستمو گرفت و بلند شد.روی دستش جای زخم معلوم بود . از زخمش خون میومد .
دستمالی از جیبم در اوردمو خونشو پاک کردم . شونه هاش میلرزید و موهای فرفریش
نامرتب شده بود.دستمالو دور انداختم و کتمو در اوردم . سرش پایین بود و وقتی کتو رو شونه هاش گذاشتم تازه
سرشو بلند کرد. برای اولین بار بود مستقیم بهم نگاه کرد. برق خاصی تو چشاش بود .
من: اسمت چیه ؟ با صدای خفه ای گفت : سایه . چترو از رو زمین برداشتم
وگرفتم بالا سرش . نصف بدنش از چتر بیرون بود . دستمو گذاشتم کنار پهلوش و به خودم چسپوندمش.
و با هاش یا همون سایه از دستشویی() خارج شدم . بیرون دستشویی() دوتا دختر دویدن
سمتمون.سایه وقتی دیدشون دویدو بغلشون کرد . سایه هق هق میزد و اونا سعی داشتن آرومش کنن.
یکشون کتمو بهم داد و ازم تشکر کرد.اونا سایه رو با خودشون بردن و من موندمو کتی که عطر
تن اونو گرفته.
پایان فلش بک
....................................
این قمسمت ناموسن زیاد بودااااا
#فیک
بریم بمیریم
......................(از دید یوگیوم*-*)
دست سایه رو گرفتم بردمش تو حیاط. این دختر اصلا متوجه نیست چیکار میکنه.
فکر دل منم نمیکنه(قربونــــــــ دلتــ عشقمـ)
هولش دادم گوشه دیوار و بهش زل زدم. با اینکه از اولین باری که دیده بودمش شیطون تر شده بود
ولی هنوز چشماش مظلوم مظلوم بود.باند سرش کج شده بود و چشماش از ترس سریع سریع پلک میزد
-سایه؟
سایه:بله!
بی اخطیار یاد اولین دیدارمون افتادم
فلش بک پنج سال پیش/امارت توان
داشتم همش پیش پدرم غر غرمیکردم . آخه کودوم آدم عاقلی شبی که قراربارون بیاد پارتی میگره
پدر هم که عین خیالش نبود . معلومه همیشه حرف حرفه پدره. مادرم همیشه اینو میگفت
بلاخره انتظار منم به سر رسیدو بارون گرفت. سوییچ و از پدر گرفتمو سوار ماشین شدم
لذت بخش تر از صدای بارون رو سقف ماشین نبود!آرامشمو صدای شکستن شیشه شکست.
یه مرد که معلوم بود مسته و بیش از حد نوشیده. حواسم رفت به اون یارو و نگاهم افتاد به مقصدش.
دستشویی() زنونه. چتر از صندلی عقب برداشتم و به سمت دستشویی() دویدم. خوب شد رفتم یه دختر
تو دستشویی() بود و داشت جیغ میزد . وارد دستشویی شدم(). مرد داشت دکمه های لباسشو
باز میکرد . چتر و انداختم و رفتم سمت یارو. یارو رو برگردوندم سمت خودم و یه مشت
تو اونجا(جا حساس پسرا) زدم . یارو از درد روی زمین ولو شد . منم به سمت اون
دختره رفتم . زانوهاشو بغل کرده بود و سرشو تو اونا پنهون کرده بود. دستاو از هم باز
کردم و پهش نگاه کردم . با چشمای درشت مشکیش بهم خیره شده بود.من: در امانی
سرشو خم کرد و از پشت سر من یارو رو نگاه کرد . من : کره ای نیستی ؟
سرشو تکون داد. یعنی نیستم .دستمو گرفتم جلوش . من : بلند شو .مطیعانه
دستمو گرفت و بلند شد.روی دستش جای زخم معلوم بود . از زخمش خون میومد .
دستمالی از جیبم در اوردمو خونشو پاک کردم . شونه هاش میلرزید و موهای فرفریش
نامرتب شده بود.دستمالو دور انداختم و کتمو در اوردم . سرش پایین بود و وقتی کتو رو شونه هاش گذاشتم تازه
سرشو بلند کرد. برای اولین بار بود مستقیم بهم نگاه کرد. برق خاصی تو چشاش بود .
من: اسمت چیه ؟ با صدای خفه ای گفت : سایه . چترو از رو زمین برداشتم
وگرفتم بالا سرش . نصف بدنش از چتر بیرون بود . دستمو گذاشتم کنار پهلوش و به خودم چسپوندمش.
و با هاش یا همون سایه از دستشویی() خارج شدم . بیرون دستشویی() دوتا دختر دویدن
سمتمون.سایه وقتی دیدشون دویدو بغلشون کرد . سایه هق هق میزد و اونا سعی داشتن آرومش کنن.
یکشون کتمو بهم داد و ازم تشکر کرد.اونا سایه رو با خودشون بردن و من موندمو کتی که عطر
تن اونو گرفته.
پایان فلش بک
....................................
این قمسمت ناموسن زیاد بودااااا
#فیک
۲.۰k
۲۸ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.