★ 𝕃𝕆ℝ𝔻 𝕆𝔽 𝔻𝔸ℝ𝕂𝔼𝕊𝕊 ★ 9
★ 𝕃𝕆ℝ𝔻 𝕆𝔽 𝔻𝔸ℝ𝕂𝔼𝕊𝕊 ★ 9
✤ بعد از حدود 1 ساعتی ک تو جنگل بودن ب ی قصر بزرگ رسیدن ک چشمای ا/ت گرد شد و ✤
♡ جیمین باید بریم تو؟
☆ اره رایا باید بریم تو... راستی اینجا خونه دوستمه مثل خونه خودت بدونش
{ به این پسره خیلی خیلی خیلی شک دارم بچچچ
رفتیم جلو تر و در باز شد و رفتیم داخل... حیاط پر از گل و درخت بود و چراغای زیبایی دور تا دورش بودن ..
از حیاط گذشتیم و ب در اصلی رسیدیم. ک یه مرد ک تقریبا میخورد بادیگارد باشه در رو باز کرد و جیمین اول رفت تو بعد من پشت سرش رفتم و وارد زیبا ترین و با شکوه ترین جایی ک تا حالا دیده بودم شدم...
اونجا کلی چراغ کوچیک و یه لوستر بزرگ و خیلی خوشگل بود و راه پله پر از گل برگا و بوی خوب گل بود
چند تا بادیگارد اونجا ایستاده بودن که }
^ هی پسر... اینجا رو، جیمین اومده
☆ هیییی جانی
✤ تا همو دیدن پریدن بغل هم و وقتی از بغل هم بیرون اومدن جیمین ب ا/ت نگاه کرد و گفت ✤
☆ جانی ایشون... خوب... ایشون فعلا یکی از دوستان من هستن و میخام ازش خوب پذیرایی بشه
^ اره حتما. دوستای جیمین دوستای ما هم هستن
♡ خیلی ممنون ولی من تقریبا میشه گفت گرل فرند اونم
{ هی پسر این بهترین موقع برای کرم ریختن رو جیمینه هه
دارم برات اقای پارک ... }
بله اون بوی فرند منه ما خیلی همو دوس داریم
✤ دستشو دور کمر جیمین حلقه میکنه ✤
☆ ا/ت چی داری میگی دختر؟
نکنه تواین بارته سوار اسب شدی... اسب زده شدی
جانی داره توهم میزنه ما اصلا هم با هم رابطه خاصی نداریم
( جیمین )
{ دختره ی پرو... ک چی.؟؟ ن که چی بشه؟؟ }
✤ دست ا/ت رو از کمرش باز کرد و با ارنج ب پهلو ا/ت ضربه زد ✤
^ اوه جیمین نگفته بودی دوس دختر داری.. خوشبختم خیلی به هم میاین
☆ چی نه نه اشتباه...
^ هشششش پاشین برین طبقه بالا تو اتاقتون منم مزاحم نمیشم
♡ اتاقمون؟ مگه اتاقای ما جدا از هم نیستن
^ نه خانم جوان
{ جیمین دستمو گرفت و از پله ها بالا رفتیم اونم ک از خداش بود با هم تو ی اتاق باشیم ب طبقه بالا رسیدیم و در اولین اتاق از سمت چپ رو باز کرد و رفتیم داخل..
رو تخت دراز کشیده و دستشو رو پیشونیش گذاشت و هووووفی کشید }
☆ داری چی میگی دختر؟؟؟؟؟
♡ باید ی جوری تلافی میکردم
☆ اما ن جلوی دوست 17 سالم... من 17 ساله با اونم میدونه من پسر خوبیم
♡ بله شما ک خیلی خوبین
☆ هوووووف ا/ت الان من باید تا وقتی ک تورو ب...
ما ب ابشار هفت سنگ میریم خودمو جای دوست پسرت جا بزنم
♡ فک نکنم کار سختی باشه اقای پارک
( جانی )
{ صبر کن ببینم.. ی کم مشکوک میزنن جیمین گفت ک دختری ک همراهشه قراره قربانی کنه ن اینکه با اون رل باشه و دوسش داشته باشه...
اگه قراره ا/ت رو ب ابشار هفت سنگ ببریم... نباید بزارم رابطشون جدی بشه و جیمین به اون دختره علاقه پیدا کنه
تنها اونه ک میتونه طلسمو بشکنه...
✤ بعد از حدود 1 ساعتی ک تو جنگل بودن ب ی قصر بزرگ رسیدن ک چشمای ا/ت گرد شد و ✤
♡ جیمین باید بریم تو؟
☆ اره رایا باید بریم تو... راستی اینجا خونه دوستمه مثل خونه خودت بدونش
{ به این پسره خیلی خیلی خیلی شک دارم بچچچ
رفتیم جلو تر و در باز شد و رفتیم داخل... حیاط پر از گل و درخت بود و چراغای زیبایی دور تا دورش بودن ..
از حیاط گذشتیم و ب در اصلی رسیدیم. ک یه مرد ک تقریبا میخورد بادیگارد باشه در رو باز کرد و جیمین اول رفت تو بعد من پشت سرش رفتم و وارد زیبا ترین و با شکوه ترین جایی ک تا حالا دیده بودم شدم...
اونجا کلی چراغ کوچیک و یه لوستر بزرگ و خیلی خوشگل بود و راه پله پر از گل برگا و بوی خوب گل بود
چند تا بادیگارد اونجا ایستاده بودن که }
^ هی پسر... اینجا رو، جیمین اومده
☆ هیییی جانی
✤ تا همو دیدن پریدن بغل هم و وقتی از بغل هم بیرون اومدن جیمین ب ا/ت نگاه کرد و گفت ✤
☆ جانی ایشون... خوب... ایشون فعلا یکی از دوستان من هستن و میخام ازش خوب پذیرایی بشه
^ اره حتما. دوستای جیمین دوستای ما هم هستن
♡ خیلی ممنون ولی من تقریبا میشه گفت گرل فرند اونم
{ هی پسر این بهترین موقع برای کرم ریختن رو جیمینه هه
دارم برات اقای پارک ... }
بله اون بوی فرند منه ما خیلی همو دوس داریم
✤ دستشو دور کمر جیمین حلقه میکنه ✤
☆ ا/ت چی داری میگی دختر؟
نکنه تواین بارته سوار اسب شدی... اسب زده شدی
جانی داره توهم میزنه ما اصلا هم با هم رابطه خاصی نداریم
( جیمین )
{ دختره ی پرو... ک چی.؟؟ ن که چی بشه؟؟ }
✤ دست ا/ت رو از کمرش باز کرد و با ارنج ب پهلو ا/ت ضربه زد ✤
^ اوه جیمین نگفته بودی دوس دختر داری.. خوشبختم خیلی به هم میاین
☆ چی نه نه اشتباه...
^ هشششش پاشین برین طبقه بالا تو اتاقتون منم مزاحم نمیشم
♡ اتاقمون؟ مگه اتاقای ما جدا از هم نیستن
^ نه خانم جوان
{ جیمین دستمو گرفت و از پله ها بالا رفتیم اونم ک از خداش بود با هم تو ی اتاق باشیم ب طبقه بالا رسیدیم و در اولین اتاق از سمت چپ رو باز کرد و رفتیم داخل..
رو تخت دراز کشیده و دستشو رو پیشونیش گذاشت و هووووفی کشید }
☆ داری چی میگی دختر؟؟؟؟؟
♡ باید ی جوری تلافی میکردم
☆ اما ن جلوی دوست 17 سالم... من 17 ساله با اونم میدونه من پسر خوبیم
♡ بله شما ک خیلی خوبین
☆ هوووووف ا/ت الان من باید تا وقتی ک تورو ب...
ما ب ابشار هفت سنگ میریم خودمو جای دوست پسرت جا بزنم
♡ فک نکنم کار سختی باشه اقای پارک
( جانی )
{ صبر کن ببینم.. ی کم مشکوک میزنن جیمین گفت ک دختری ک همراهشه قراره قربانی کنه ن اینکه با اون رل باشه و دوسش داشته باشه...
اگه قراره ا/ت رو ب ابشار هفت سنگ ببریم... نباید بزارم رابطشون جدی بشه و جیمین به اون دختره علاقه پیدا کنه
تنها اونه ک میتونه طلسمو بشکنه...
۳۱.۷k
۱۶ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.