او رفت و با خود برد شهرم را

او رفت و با خود برد شهرم را
تهران پس از او توده‌ای خالی‌ست .
آن شهر رؤیاهای دور از دست
حالا فقط یک‌مشت بقّالی‌ست

علیرضا آذر .
دیدگاه ها (۶)

.قدیما بچه ها اینطوری کنار هم میخوابیدن و با داد والدین به خ...

‌‌‌در هیاهوی سبزگونه ی یک دشت وسیع و جادویی باید نشست و تا ا...

#یه حس خوب

نمی توانم نامت را در دهانمو تو رادر درونمپنهان کنم... گل با ...

تو رفته ای و حاصل تفریق تو از این شهر، چیزی شده که در باورت ...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۶۲صدای دل شکستهنوای سکوتی ست که اگر...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۳۷مین جی : فقد دو سالم .. دو سال .....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط