عشق اغیشته به خون
عشق اغیشته به خون )
پارت ۱۳۷
مین جی : فقد دو سالم .. دو سال .. قربانی کار بابام بودم .. منو دزدیدن پول میخواستن چون دیر آوردن پولو .. این بلا رو سرم آوردم .. بیا
بیا تو هم رو صورتم رو زخم بزار .. بیا دیگه
محکم لیوان شیشه ای را برداشت و بر روی زمین انداخت در کسری از ثانیه لیوام خورد شد و تیکه اش را برداشت روی خط فکش گذاشت و با گریه گفت : اینم.. خوبه آره ..
تهیونگ تند دست مین جی را پایین آورد مین جی اشک ریخت و با گریه تقلا کرد تهیونگ تند دست دیگرش را هم گرفت و به هود نزدیکش کرد به آغوش گرمش فرو رفت و دست از مشت زدن برداشت بغض غریبی ای بهش وارد شد و تند اشک ریخت ..
تهیونگ آروم خم شد سپس هر دو دست هایش را دور رون های دخترک حلقه کرد و در یک ثانیه ای از روی زمین بلندش کرد آروم روی لبه تخت گذاشت سپس جلویش زانو زد ..
تهیونگ: دهنتو ببند میخواستی چیکار کنی ها ..
مین جی سکوت کرد ..
یک صبح زیبا یک روز جدید برای بعضی ها غمگین و برای بعضی ها شاد کسایی که میخواهم شاد باشند درونش غم میگذرد ولی .. ان هایی که درد دارند فقد خودخوری میکرد
میونشی آروم از کنار پنجره به سمت میز آرایش هجوم برد برخلاف بقیه دخترا میز آرایش اش خالی بود جز عطر و شانه کرم ساده چیزی دیگری نبود .. موهایش را جمع کرد سپس با روبان آبی رنگ بست از راویی صندلی بلند شد و نگاهی به جیمین انداخت .. آروم خواب بود .. چرا بیدار نمیشد یعنی امروز نمیرفت سر کار ، ولی اگر باز هم تب داشت چی ..
آروم سمتش هجوم برد و در کنار پهلو اش لبه تخت نرم نشست با صدا آرامی تر گفت : آقای جیمین ؟ بیدار شین صبح شده
جیمین روی پهلو پشت کرد به میونشی و تند گفت : خوابم میاد
میونشی تند دستش را دراز کرد سپس روی پیشانی جیمین گذاشت ولی کمی گرم بود باعث نگرانی میونشی میشد ..
جیمین آروم پلک از روی هم برداشت سپس بیحال گفت : تب دارم ؟
میونشی: آره یه کوچولو ولی قرص بخوری خوب میشی
دخترک با حرکت سریع بلند میشد ولی دست زریفش توسط جیمین گرفته شد .. سپس سمتش نگاه کرد ..
جیمین : نمیخواهم خوبم
میونشی این بار کلافه شد سپس اخم کرد : میدونید داداشم هم قرص نمیخوره چون اینجوری خودش رو مجازات میکنه شما هم همینطوری هستین
جیمین پلک زد و سکوت کرده ، میونشی بعد از سخنرانی ای بلند شد و مشغول برداشتن قرص شد ..
......
پارت ۱۳۷
مین جی : فقد دو سالم .. دو سال .. قربانی کار بابام بودم .. منو دزدیدن پول میخواستن چون دیر آوردن پولو .. این بلا رو سرم آوردم .. بیا
بیا تو هم رو صورتم رو زخم بزار .. بیا دیگه
محکم لیوان شیشه ای را برداشت و بر روی زمین انداخت در کسری از ثانیه لیوام خورد شد و تیکه اش را برداشت روی خط فکش گذاشت و با گریه گفت : اینم.. خوبه آره ..
تهیونگ تند دست مین جی را پایین آورد مین جی اشک ریخت و با گریه تقلا کرد تهیونگ تند دست دیگرش را هم گرفت و به هود نزدیکش کرد به آغوش گرمش فرو رفت و دست از مشت زدن برداشت بغض غریبی ای بهش وارد شد و تند اشک ریخت ..
تهیونگ آروم خم شد سپس هر دو دست هایش را دور رون های دخترک حلقه کرد و در یک ثانیه ای از روی زمین بلندش کرد آروم روی لبه تخت گذاشت سپس جلویش زانو زد ..
تهیونگ: دهنتو ببند میخواستی چیکار کنی ها ..
مین جی سکوت کرد ..
یک صبح زیبا یک روز جدید برای بعضی ها غمگین و برای بعضی ها شاد کسایی که میخواهم شاد باشند درونش غم میگذرد ولی .. ان هایی که درد دارند فقد خودخوری میکرد
میونشی آروم از کنار پنجره به سمت میز آرایش هجوم برد برخلاف بقیه دخترا میز آرایش اش خالی بود جز عطر و شانه کرم ساده چیزی دیگری نبود .. موهایش را جمع کرد سپس با روبان آبی رنگ بست از راویی صندلی بلند شد و نگاهی به جیمین انداخت .. آروم خواب بود .. چرا بیدار نمیشد یعنی امروز نمیرفت سر کار ، ولی اگر باز هم تب داشت چی ..
آروم سمتش هجوم برد و در کنار پهلو اش لبه تخت نرم نشست با صدا آرامی تر گفت : آقای جیمین ؟ بیدار شین صبح شده
جیمین روی پهلو پشت کرد به میونشی و تند گفت : خوابم میاد
میونشی تند دستش را دراز کرد سپس روی پیشانی جیمین گذاشت ولی کمی گرم بود باعث نگرانی میونشی میشد ..
جیمین آروم پلک از روی هم برداشت سپس بیحال گفت : تب دارم ؟
میونشی: آره یه کوچولو ولی قرص بخوری خوب میشی
دخترک با حرکت سریع بلند میشد ولی دست زریفش توسط جیمین گرفته شد .. سپس سمتش نگاه کرد ..
جیمین : نمیخواهم خوبم
میونشی این بار کلافه شد سپس اخم کرد : میدونید داداشم هم قرص نمیخوره چون اینجوری خودش رو مجازات میکنه شما هم همینطوری هستین
جیمین پلک زد و سکوت کرده ، میونشی بعد از سخنرانی ای بلند شد و مشغول برداشتن قرص شد ..
......
- ۲.۹k
- ۲۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط