ترس شیرین pt

ترس شیرین pt9
بازو های تهیونگ شل شد و هانا از بغلش اومد بیرون و به تهیونگ نگاه کرد.
تیهونگ دستش رو گذاشت رو زخم و بهش نگاه کرد و بعد سرشو کج کرد و به هانا نگاه کرد .
شیشه از دست هانا افتاد،حالا هرجفتشون زخمی شده بودن .
نگاه تهیونگ به دست هانا افتاد و بعد دوباره به دختر نگاه کرد،خود هانا از کاری که کرده بود ترسیده بود ، و این اصلا خوب نبود.
تهیونگ دستش رو از روی زخمش برداشت و سمت دختر قدم برداشت و دستش رو گرفت و پشت سر خودش کشوند داخل حموم.
بدون توجه به زخم خودش دست دختر و با آب شست و زد عفونی کرد و با باند بستش و بدون کلمه ای از حموم و بعد از خونه رفت بیرون.
هانا تعجب زده به دستش نگاه کرد و خیلی آروم رفت و روی تختش نشست و زانوهایش رو بغل کرد،الان به نفر آسیب زده بود.این چیزی نبود که دختر میخواست ،هانا نمیخواست شبیه پدرش بشه،نمیخواست باعث عذاب کسی بشه،اما مثل اینکه بدی تو ذاتش بود.
.
-نامجون چیشد پیداش کردی
@ آره
&دستت چی شده
تهیونگ عصبی بود اما خودش هم نمبدونست از کی
-چیزی نیست،نامجون اسمشو بگو
@ فرانس
تیهونگ با شنیدن این اسم عصبانیتش بیشتر شد
- از همون اول باید میفهمیدم چرا یه ایتالیایی میخواد بیاد تو باند ما
& تیهونگ دستت خونریزی داره
-میدونم شوگا نیازی نیست تکرار کنی
تهیونگ تند جواب داد و از اونجا خارج شد و زنگ زد به فرانس
-سریع بیا اینجا
# چشم
قبل از یه گوشمالی باید دستش رو بانداژ میکرد
.
~یا میگی چه خبره یا همینجا خفت میکنم
+داد نزن جیمین به حنجرت نیاز داریم
~بچه پرو رو باش،حرف بزن دیگه جواب منو نده
+آخر حرف بزنم یا جواب ندم
~هاناااااا
+باشه باشه میگم
~آفرین
هانا نفس عمیقی کشید و خودشو آماده کرد تا یکی از دروغاشو رو کنه
+جیمین،اون یارویی که گفتم میاد تو خونم
~خب
+دیدمش،یعنی اون روزی که گفتی بیدار بمون تا ببینیش،بیدار موندم
~اونقت الان اینو میگی بچه
+دیشبم اومد ،جیمین من یکی رو ......زخمی کردم
هانا بغض کرده بود و سرشو انداخته بود پایین
~چی
+با شیشه زخمیش کردم
~به کجاش زدی؟
+بازوش
~خب بابا اه،فکر کردم چی شده،یه بازو دیگه جای خاصی نزدی دیگه
هانا پوکر بهش نگاه کرد و بعد هردوتا خندیدن
~اشکال نداره میگذره
و بعد هانا رو بغل کرد
+اگه تلافی کنه چی؟
~چیزی نمیشه نگران نباش
دیدگاه ها (۵)

ترس شیرینpt10 جیمین برای بهتر کردن حال هانا فردا اون روز برد...

ترس شیرینpt11 جیمین به سرش زده بود بره شرط بندی کنه،و وقتی ر...

ترس شیرینpt8 بلاخره به باری که ازش فرار کرده بود رسید و زنگ ...

ترس شیرین pt8¥خب چی شد حالش خوب بود؟هنوز نفس میکشید؟مینهو گف...

برادر سختگیر و وحشی من...

black flower(p,293)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط