بعضی صداها را دوست داشتم

بعضی صداها را دوست داشتم.

صدای گشتن دنبال خودکار توو شلوغی جامدادی.
بازو بسته کردن لیوان حلقه ای
از جلو نظام، ناظم.
صدای هان؟ نگاه کن.. با تو ام. سرت را بالا
بگیر ببینم پیراشکی نیمکت جلویی
را چرا خوردی؟
صدای گریه هایم. سر خوردن روی نرده های راه پله.
شکاندن گچ پای تخته ی سیاه.
آقا اجازه ما نوشتیم...
دیکته های معلمی که لهجه داشت.

صدای معاون وقتی که می گفت
یک کلاس دو کلاس.

پچ پچ های هنگام تقلب؛ فریاد
بیرون دویدن از مدرسه
صدای نگاه دختری که همکلاسی خواهرم بود.

صدای سلام کردنش با چِشم. صدای
زنگ خانه مان .
صدای کلید انداختن پدرم .

صدای باز کردن شکلات هایی که می آورد... صدای موج های رادیو صدای
آژیر خطر؛ شنوندگان عزیز
توجه فرمایید توجه فرمایید
صدای دکتر ارنست
بیگلی بیگلی؛ سوت های داخل سینما.
صدای ماشین دستی ِ سر و چهار راه وسط کله.
صدای خنده های از ته دل...
چقدر صدای این روزها را دوست ندارم
چقدر گوشم گناه دارد. چقدر
ناخواسته بزرگ شدم.
چقدر آن روزها زندگی در هم
و برهم اما شنیدنی بود... #رسول_ادهمی 💝
دیدگاه ها (۱)

می رود قافله ی عمر،چه ها می ماند..؟هر که غفلت کند از قافله ج...

برای رسیدن به موفقیتهای چشمگیر باید از اگرها دست برداریداگره...

ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻂ ﮐﺸﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﻓﺘﺮ ﻣﺸﻖ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﻣﺸﮑﯽ ﻭ ﻗﺮﻣﺰﺑﺮﺍﯼ ﮔﻮﻧﯿ...

من اگر روزی شود نقاش این دنیا شوماین جهان را عاری از هر غصه ...

پارتتت اخرررر اوردمم ببخشید دیر شد درسای بیسحاب منو پاره کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط