ات میشه فاصله بگیری خیلی نزدیکم شدی
¹⁵
ا/ت: میشه فاصله بگیری خیلی نزدیکم شدی
کوک: ا/ت
ا/ت: بله
کوک: تو هنوز من رو دوست داری؟
ا/ت: چی؟
کوک: دبیرستان و دانشگاه خیلی من رو دوست داشتی الان چی؟
ا/ت: من رو میشناسی؟
کوک: آره دوسم داری یا نه؟
ا/ت: چی؟
کوک: دوسم داری؟
ا/ت: چون مستی و میدونم فردا فراموش میکنی بهت میگم آره دوست دارم دوست دارم
دوباره لبشو گذاشت رو لبم
بعد از چند ثانیه
ا/ت: دیوونه شدی داشتم خفه میشدم
کوک: خب آروم تر انجامش میدم
ا/ت: جونگکوک برو بخواب تو مستی
کوک: نه میخوام امشب با تو باشم
ا/ت: چی؟
کوک: دوسم داری پس بیا باهم باشیم
ا/ت: من من..
کوک: چیه؟ نمیخوای؟
ا/ت: نه
رفتم سمت و خواستم در رو باز کنم و برم که..
🫀: جونگکوک اعتراف کرد پس این فرصت رو از دست نده
ا/ت: نه ا/ت تو نمیتونی
برگشتم یه نگاهی بهش کردم
کوک: میخوای بری؟
ا/ت: باور نمیکنم
کوک: چی؟
ا/ت: تو واقعا میخوای باهم باشیم؟
کوک: آره
ا/ت: بهم قول بده
کوک: بیا قول میدم
ا/ت: 😊
کوک: نمیری
ا/ت: ننه
اومد نزدیکم و بغلم کرد و بعد.....
(🛏👄💋👩❤️👨🫂)
فردا
از خواب بیدار شدم نگاه کردم جونگکوک نبود
بلند شدم رفتم دوش ده دقیقه ای گرفتم و بعد لباس پوشیدم و موهامو خشک کردم یه زنگ زدم به هایون
هایون: روز تعطیل هم صبح زود زنگ میزنی
ا/ت: ساعت ۱۱ صبح نیست قبل از ظهره
هایون: ببخشید خب جانم
ا/ت: اهمم فکر کنم باید لباس عروسیم رو انتخاب کنم
هایون: جان؟ چیشده؟
ا/ت: اومم دوست پسر پیدا کردم
هایون: واقعا؟ کیه؟
ا/ت: بهت میگم
هایون: بیا خونه بهم بگو
ا/ت: باشه میام همه چیز رو بهت میگم
هایون: باشه عزیزم منتظرم
ا/ت: خب بای
هایون:بای
گوشیم رو نگاه کردم
(جئون جونگکوک)
کوک: بیا خونه میخوام یه چیزی بهت بدم
چی میخواد بهم بده؟
وایی الان از خوشحالی سکته میکنم نگاه به کیفم دارم
خوبه لوازم آرایش هم دارم خوب نیست زیاد آرایش کنم کمی آرایش کردم و تاکسی گرفتم و رفتم
دستم فقط رو گردنم بود و به گردنبندی که دیشب بهم داده بود نگاه میکردم
نیم ساعت بعد
رسیدم و رفتم داخل
اجوما: ا/ت تو اینجا چیکار میکنی
ا/ت: من رو هرروز باید ببینی
اجوما: چرا؟
ا/ت: جونگکوک بهم پیام داد گفت بیا میخواد بهم یه چیزی بده
اجوما: جونگکوک؟ اها آره بیا این بیا بگیر
ا/ت: این چیه؟
یه جعبه بود بازش کردم
ا/ت: پول؟ برای چی؟
اجوما: نمیدونم گفت بهش بگو بخاطر دیشب
ا/ت: دیشب؟ خب چرا پول بهم میده؟
اجوما: گفت یه کاری کردی این هم پول من نمیدونم
ا/ت: عوضی
اجوما: بله
ا/ت: کجاست؟
اجوما: تو اتاقشه ولی نرو
سریع رفتم طبقه بالا و رفتم تو اتاقش
کوک: اومدی برو از اجوما بگیر
ا/ت: منظورت این 💵
کوک: گرفتی خب برو دیگه
ا/ت: عوضی
کوک: چیه؟بیشتر بدم فکر میکنی ارزشت بیشتر از اینه نه نیست من حتی بیشتر بهت پول دادم...
#فیک
#سناریو
ا/ت: میشه فاصله بگیری خیلی نزدیکم شدی
کوک: ا/ت
ا/ت: بله
کوک: تو هنوز من رو دوست داری؟
ا/ت: چی؟
کوک: دبیرستان و دانشگاه خیلی من رو دوست داشتی الان چی؟
ا/ت: من رو میشناسی؟
کوک: آره دوسم داری یا نه؟
ا/ت: چی؟
کوک: دوسم داری؟
ا/ت: چون مستی و میدونم فردا فراموش میکنی بهت میگم آره دوست دارم دوست دارم
دوباره لبشو گذاشت رو لبم
بعد از چند ثانیه
ا/ت: دیوونه شدی داشتم خفه میشدم
کوک: خب آروم تر انجامش میدم
ا/ت: جونگکوک برو بخواب تو مستی
کوک: نه میخوام امشب با تو باشم
ا/ت: چی؟
کوک: دوسم داری پس بیا باهم باشیم
ا/ت: من من..
کوک: چیه؟ نمیخوای؟
ا/ت: نه
رفتم سمت و خواستم در رو باز کنم و برم که..
🫀: جونگکوک اعتراف کرد پس این فرصت رو از دست نده
ا/ت: نه ا/ت تو نمیتونی
برگشتم یه نگاهی بهش کردم
کوک: میخوای بری؟
ا/ت: باور نمیکنم
کوک: چی؟
ا/ت: تو واقعا میخوای باهم باشیم؟
کوک: آره
ا/ت: بهم قول بده
کوک: بیا قول میدم
ا/ت: 😊
کوک: نمیری
ا/ت: ننه
اومد نزدیکم و بغلم کرد و بعد.....
(🛏👄💋👩❤️👨🫂)
فردا
از خواب بیدار شدم نگاه کردم جونگکوک نبود
بلند شدم رفتم دوش ده دقیقه ای گرفتم و بعد لباس پوشیدم و موهامو خشک کردم یه زنگ زدم به هایون
هایون: روز تعطیل هم صبح زود زنگ میزنی
ا/ت: ساعت ۱۱ صبح نیست قبل از ظهره
هایون: ببخشید خب جانم
ا/ت: اهمم فکر کنم باید لباس عروسیم رو انتخاب کنم
هایون: جان؟ چیشده؟
ا/ت: اومم دوست پسر پیدا کردم
هایون: واقعا؟ کیه؟
ا/ت: بهت میگم
هایون: بیا خونه بهم بگو
ا/ت: باشه میام همه چیز رو بهت میگم
هایون: باشه عزیزم منتظرم
ا/ت: خب بای
هایون:بای
گوشیم رو نگاه کردم
(جئون جونگکوک)
کوک: بیا خونه میخوام یه چیزی بهت بدم
چی میخواد بهم بده؟
وایی الان از خوشحالی سکته میکنم نگاه به کیفم دارم
خوبه لوازم آرایش هم دارم خوب نیست زیاد آرایش کنم کمی آرایش کردم و تاکسی گرفتم و رفتم
دستم فقط رو گردنم بود و به گردنبندی که دیشب بهم داده بود نگاه میکردم
نیم ساعت بعد
رسیدم و رفتم داخل
اجوما: ا/ت تو اینجا چیکار میکنی
ا/ت: من رو هرروز باید ببینی
اجوما: چرا؟
ا/ت: جونگکوک بهم پیام داد گفت بیا میخواد بهم یه چیزی بده
اجوما: جونگکوک؟ اها آره بیا این بیا بگیر
ا/ت: این چیه؟
یه جعبه بود بازش کردم
ا/ت: پول؟ برای چی؟
اجوما: نمیدونم گفت بهش بگو بخاطر دیشب
ا/ت: دیشب؟ خب چرا پول بهم میده؟
اجوما: گفت یه کاری کردی این هم پول من نمیدونم
ا/ت: عوضی
اجوما: بله
ا/ت: کجاست؟
اجوما: تو اتاقشه ولی نرو
سریع رفتم طبقه بالا و رفتم تو اتاقش
کوک: اومدی برو از اجوما بگیر
ا/ت: منظورت این 💵
کوک: گرفتی خب برو دیگه
ا/ت: عوضی
کوک: چیه؟بیشتر بدم فکر میکنی ارزشت بیشتر از اینه نه نیست من حتی بیشتر بهت پول دادم...
#فیک
#سناریو
- ۸۷.۵k
- ۰۲ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط