زندگی با درد جریان دارد

زندگی با درد جریان دارد
P7


undefined#*تموم شد خانمundefined#*
در آینه به خودش نگاه می‌کرد زیبا شده بود بسیار زیبا به طوری که فکر می‌کرد شاید فرشتگان ستایش کنند زیبایی اش را اولین بار بود که انقدر آراسته و زینت داده شده بود مژه های بلندش بلند تر و سیاه تر شده و گونه هایش با لوازم آرایشی برند به رنگ سرخ زیبایی در آمده بود تعجب کرده لب زد
دلینا. ممنونم
در باز شد دایون بود تازه از کشور غریب به آغوش باز خانواده برگشته بود با دیدن خواهرش حیرت زده شده بود اما خودش را کنترل کرد و گفت. خانم هان ممنونم کارتون رو عالی انجام دادید همونطور که میبینید صورتش با ماه تفاوتی نداره
خانم هان. خانم زیبایی باید ذاتی باشه که ماه در برابر زیبایی خواهر شما نمیتونه چیزی بگه با اجزاتون من دیگه برم
دایون. آینه صفتید خسته نباشید بفرمائید
دلینا با خود فکر می‌کرد شاید امشب خبری بود که او از آن بی خبر بود که آنقدر تدارک دیده بودند که آرایشگر بیاد خونه تصمیم گرفت از دایون بپرسد
دلینا. دایون میدونی چخبره ?اینهمه تدارک واسه یه مهمونی خانوادگی عجیبه مامان هیچ وقت از این کارا نمیکنه
دایون. منم بی خبرم‌ولی مهم اینه که امشب مثل ماه بدرخشی بیا بریم کمکت کنم لباستو بپوشی
سپس دست خواهرش را گرفت و باخود به مکانی بود که لباس برند وگران بهایش بر تن مانکن خود نمایی می‌کرد‌. دایون به دلینا کمک کرد تا لباسش‌ را بپوشد و زیپش را ببندد
دایون. آبجی ببین من معمولا اینو به کسی نمیگم ولی خدایی اووفف عجب دافی شدی به خدا اگه پسر بودم‌خودم‌شوهرت بودم😉😜😂
دلینا خنده ای زیر زیری کرد و گفت :ممنون بانو😘
بعد همراه خواهرش از پله ها پایین آمد و دم پله ها خانواده اش را دید که انگار تمام مدت منتظر حضور او بودند برادر بزرگ‌ترش سوهی اومد نزدیکش،با دستان قدرتمندش بازوان ظریف دختر را گرفت و بعد از مدت ها خواهر کوچولومو در آغوش گرفت و گفت
سوهی. خواهر کوچولوم بزرگ شده
دایون و م ک. هوویی خوردیش بسه
دیدگاه ها (۰)

زندگی با درد جریان داردP8سوهی:مامان میدونی من چند وقته خارج ...

Life goes on with pain

زندگی با درد جریان داردP6دلینا. مامان تو که میدونی این بدی ش...

زندگی با درد جریان داردP5دلینا. لطفا بهم اعتماد کن مینسو. خا...

P¹¹ویو تینا از خواب با صدای دوش حمام بیدار شدم - آه دوباره ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط