تکپارتی(درخواستی)p2

با تموم حرفاش تو فقط مات مونده بودی این پسر این همه حرفو نمیتونه دروغ بگه ولی میدونستی نمیتونه راست باشه ولی اگه حرفاش دروغ بود چرا چشاش اینقد صادق بودن؟
چرا چشاش همه حرفاشو امضا و مهر موم شده تحویلت میدادن؟
لبخندی از ری اکشنت زد و دست دیگشو قفل پشت گردنت کردو لباشو نزدیک لبات آورد ولی قبل از اقدام به بوسه زیر لب زمزمه کرد:بهم یه شانس بده تا نشونت بدم چجوری میتونم جای همه عاشقت باشم!
دیگه منتظر جواب مثبتی ازت نموند و لباشو آروم رو لبات قرار داد با اینکه از صادق بودن مرد روبه روت که حالا با ولع تو رو میبوسید آگاه نبودی ولی دلو زدی به دریا و بهش اعتماد کردی..
این قشنگ ترین کاری بود که میتونستی در حق خودت کنی چون این مرد دنیای تاریک شدتو روشن کرد و تمام حرفاشو عملی بهت نشون داد:)

 . . . The end