𝒫𝒶𝓇𝓉 4 🌪✙
𝒫𝒶𝓇𝓉 4 🌪✙
جیمین : من پسر تو نیستم
سینان : اینطوری نگو
جیمین : با من حرف نزن
به دختره نگاه کردم خوشگل بود ولی نمیتونم ببینم بابام باهاش ازدواج میکنه فقط بخاطر اینکه نمیخوام بابام ازدواج کنه اگرنه چیز ده ای نیست
سینان : میریم خونه باهم حرف میزنیم
جیمین : من حرفی با تو ندارم
سینان : تمومش کن
جیمین : ....
هیچی نگفتم و مشروب روی میز و سر کشیدم
........
مست شده بودم دیدم تار شده بود نباید انقدر زیاده روی میکردم
سینان : جیمین خوبی؟
جیمین : تو کی ای؟
سینان : من باباتم
به دختره نگاه کردم بازم به زمین خیره شده بود
جیمین : اون کیه؟
سینان : جیمین تو حالت خوب نیست بیا بریم خونه
به دختره نگاه کردم
جیمین : ببینم تو چرا حرف نمیزنی
بهم نگاه کرد اولین بار بود به چشمام نگاه میکرد یجوری شدم حتما چون مستم اینطوری شده
ا/ت : م من
جیمین : آره تو
سینان : بیا بریم خونه
جیمین : نمیام
سینان : گفتم بیا بریم
اومد و بازومو گرفت بزور منو برد سمت ماشین و سوارم کرد اون دختره هم کنارم صندلی عقب نشست خیلی از هم دور بودیم راه افتادیم من نمیخواستم برم خیلی اینجا خوش میگذشت اما بزور منو میخواد ببره خونه
جیمین : چرا همش بهم دروغ میگی
سینان : من بهت دروغ نگفتم
جیمین : ببین الانم داری دروغ میگی
سینان : جیمین الان حالت خوب نیست فردا صبح باهم حرف میزنیم
جیمین : من حالم ... خیلیم خوبه
سینان : باشه تو راست میگی
به دختره نگاه کردم از پنجره به بیرون زل زده بود چقدر ساکت بود
جیمین : ببینم تو همیشه انقدر ساکتی ؟
بهم نگاه کرد
ا/ت : نه
جیمین : پس چرا الان هیچی نمیگی
ا/ت : خب چی بگم؟
جیمین : خببب امممم نمیدونم
مست خندیدم خندش گرفته بود از صورتش معلوم بود همینطوری پیش رفت تا برسیم خونه
وقتی رسیدیم خواستم پیاده بشم داشتم میوفتادم ک بابا گرفتم
سینان : من ک میگم حالت خوب نیست میگی نه
بهش خندیدم منو برد اتاقم و رو تخت خوابوند کفشامو با کتمو و دراورد و انداخت یه گوشه
سینان : خوب بخوابی
جیمین : هوم
نفهمیدم کی خوابم برد انگار رو تخت ک خوابیدم خستگی بدی تو تنم نشست و سریع خوابم برد
ا/ت ویو
خواستم برم سمت در تا فرار کنم ک جلوم ظاهر شد
سینان : کجا؟
ا/ت : بزار برم تروخدا
سینان : چی میگی برو تو ببینم
ا/ت : نه
سینان : گفتم برو داخل عمارت
ا/ت : من میخوام از اینجا برم
سینان : تا نزدم همینجا لهت نکردم گمشو تو خونه
چیزی نگفتم بازمو گرفت و کشید داخل خونه تند تند میرفت سمت یه اتاق
ا/ت : ولم کن کجا داری میری؟
هیچی نگفت ترسیدم اونم خیلی
جیمین : من پسر تو نیستم
سینان : اینطوری نگو
جیمین : با من حرف نزن
به دختره نگاه کردم خوشگل بود ولی نمیتونم ببینم بابام باهاش ازدواج میکنه فقط بخاطر اینکه نمیخوام بابام ازدواج کنه اگرنه چیز ده ای نیست
سینان : میریم خونه باهم حرف میزنیم
جیمین : من حرفی با تو ندارم
سینان : تمومش کن
جیمین : ....
هیچی نگفتم و مشروب روی میز و سر کشیدم
........
مست شده بودم دیدم تار شده بود نباید انقدر زیاده روی میکردم
سینان : جیمین خوبی؟
جیمین : تو کی ای؟
سینان : من باباتم
به دختره نگاه کردم بازم به زمین خیره شده بود
جیمین : اون کیه؟
سینان : جیمین تو حالت خوب نیست بیا بریم خونه
به دختره نگاه کردم
جیمین : ببینم تو چرا حرف نمیزنی
بهم نگاه کرد اولین بار بود به چشمام نگاه میکرد یجوری شدم حتما چون مستم اینطوری شده
ا/ت : م من
جیمین : آره تو
سینان : بیا بریم خونه
جیمین : نمیام
سینان : گفتم بیا بریم
اومد و بازومو گرفت بزور منو برد سمت ماشین و سوارم کرد اون دختره هم کنارم صندلی عقب نشست خیلی از هم دور بودیم راه افتادیم من نمیخواستم برم خیلی اینجا خوش میگذشت اما بزور منو میخواد ببره خونه
جیمین : چرا همش بهم دروغ میگی
سینان : من بهت دروغ نگفتم
جیمین : ببین الانم داری دروغ میگی
سینان : جیمین الان حالت خوب نیست فردا صبح باهم حرف میزنیم
جیمین : من حالم ... خیلیم خوبه
سینان : باشه تو راست میگی
به دختره نگاه کردم از پنجره به بیرون زل زده بود چقدر ساکت بود
جیمین : ببینم تو همیشه انقدر ساکتی ؟
بهم نگاه کرد
ا/ت : نه
جیمین : پس چرا الان هیچی نمیگی
ا/ت : خب چی بگم؟
جیمین : خببب امممم نمیدونم
مست خندیدم خندش گرفته بود از صورتش معلوم بود همینطوری پیش رفت تا برسیم خونه
وقتی رسیدیم خواستم پیاده بشم داشتم میوفتادم ک بابا گرفتم
سینان : من ک میگم حالت خوب نیست میگی نه
بهش خندیدم منو برد اتاقم و رو تخت خوابوند کفشامو با کتمو و دراورد و انداخت یه گوشه
سینان : خوب بخوابی
جیمین : هوم
نفهمیدم کی خوابم برد انگار رو تخت ک خوابیدم خستگی بدی تو تنم نشست و سریع خوابم برد
ا/ت ویو
خواستم برم سمت در تا فرار کنم ک جلوم ظاهر شد
سینان : کجا؟
ا/ت : بزار برم تروخدا
سینان : چی میگی برو تو ببینم
ا/ت : نه
سینان : گفتم برو داخل عمارت
ا/ت : من میخوام از اینجا برم
سینان : تا نزدم همینجا لهت نکردم گمشو تو خونه
چیزی نگفتم بازمو گرفت و کشید داخل خونه تند تند میرفت سمت یه اتاق
ا/ت : ولم کن کجا داری میری؟
هیچی نگفت ترسیدم اونم خیلی
۹۸.۷k
۰۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.